ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

چرا!؟؟!؟

چرا همیشه توی کارتونها یا فیلمهای اکشن و ماجرایی ای که مرد ها نقش اولشون هستن  یه زن یا دختر خیلی بیست در نقش همکار یا معشوقه یا دوست یا نجات داده شده توسط قهرمان و به طور کلی طناز و سوگلی داستان میشه که مرد هایی که حتی از خود نقش اول بدشون میاد حد اقل بخاطر سوگلیه یه بار فیلمو نگاه کنن مثل: مرد عنکبوتی- شرک-بن ۱۰- لاک ژشت های نینجا- سوپر من و....

اما  اکثرا تو فیلم ها یا کارتونهایی که زن ها نقش اولش اند یا هیچ مردی به اون صورت نیست یا اگه هم هست، (حالا میخواد دستیار نقش اول هم باشه باشه!) در نقش خنگ یا گلابی هست؟ مثل باربی - هیولا ها علیه بیگانگان - آلیس در .... و kim possible!

تاریخ این ایام...

تاریخ این ایام را،

هر کس که خواهد خواند٬

جز این سخن بر ما نخواهد راند:

این نسل سر در گم٬

بر توسن اندیشه هاشان لنگ٬

فرسنگ در فرسنگ،

جز سوی ترکستان نمی رانند،

تاریخ پیش از خویش را باری نمیخوانند.... .

(بازم!) یه ترول که خودم ساختمش!

همین امروز امتحانا تموم شد! (هیشکی نمیدونه!) واسه همین من یه ترول که در طول امتحانا (یادش بخیر!) ساختم رو میذارم برین حالشو ببرین!

مخصوصا الان هم که تابستونه و برخی میخوان هنر هاشونو به بقیه نشون بدن بهشون پیشنهاد میکنم واسه احتیاط یه نگا به ترول بنده بندازن بعد باز اگه خواستن برن با هنر هاشون پیش بروبچ شون ** **** بکنن (= پز بدن!)


برین ادامه مـــطــلب!

ادامه مطلب ...

ضرب المثل های مخالف هم!

دیروز داشتم ریاضی میخوندم که یهو نمیدونم چی شد که دو تا ضرب المثل متضاد هم به ذهنم رسید. یهو ریاضیو ول کردم و بعد از یه ربع ۴ تا ضرب المثل دیگه هم به ذهنم رسید! که این پایین واستون نوشتم! انگار قدیمی ها واسه توجیه هر کاری که میکردن یه ضرب المثل می ساختن. حتی باوجود اینکه این ضرب المثلشون مخالف یه ضرب المثل دیگه باشه.........!


ضرب المثل ها:

سالی که نکوست از بهارش پیداست / شاهنامه آخرش خوشه

از تو حرکت از خدا برکت / تنبل نرو به سایه، سایه خودش میایه!!!

یک عقل خوب است و دو عقل بهتر / آشپز که دوتا شد آش یا شور میشه یا بی نمک!

کار هر بز نیست خرمن کوفتن / فلفل نبین چه ریزه!

آزموده را آزمودن خطاست / کار از محکم کاری عیب نمی کنه!


دیدین؟ نظر یادتون نره! بای تا های!

پپسی روی ماه

همونطور که همه میدونین شرکت پپسی قصد داره در تاریخ 16 /3 /91 در ساعت 23:30 لوگوی خودش رو جهت تبلیغات به مدت 15 دقیقه روی سطح ماه بتابونه. اما "ایران" چی؟!؟!؟ یعنی ما میتونیم ساکت بشینیم و چنین توهینی رو بپذیریم؟ نه! هرگز ما چنین بی حرمتی ای رو بی جواب نمیگذاریم!!!!! بنا بر این ایران هم اعلام کرد که در تاریخ 17 هم اولین کشور اسلامی خواهد شد که تبلیغات خود را روی ماه به نمایش خواهد گذاشت و به کوری چشم تمام دشمنان و به نیت 124000 پیامبر بجای 15 دقیقه 124000 دقیقه پخش خواهد کرد!!!!!!!!!!!!!!عکس پیشنهادی هردو (پپسی + ایران) رو میتونید تو ادامه مطلب ببینید!!!

ادامه مطلب ...

یه سوال!!؟!؟!؟!

نه بی شوخی یه سوالی واسم پیش اومده هر کی میتونه جواب بده ما رو بی جواب نذاره:

قبل از اینکه پیامبر ظهور کنه و اسلام بیاد مردم مکه و عربستان کلا بت پرست بودند درسته؟ و بعد از اومدن اسلام هم مردم به خدای یکتا الله میگفتند درسته؟

حالا سوالم اینه که چه جوری پدر حضرت محمد که قبل از تولد حضرت محمد از دنیا رفته بود اسمش عبدالله بود؟؟؟!؟!؟!؟؟!؟؟!

دو تا عکس!

      دوران امتحانات یکی از زمان های طلایی عمرونه! در اون میتونید به خودتون استراحت بدین (مثل من که امتحان زبان داریم فردا و من دو روز قبل رو هیچ شکری نخوردم و امروز صبح فقط یه نگاهی به کتاب انداختم و فهمیدم که کتابمون زرد رنگه!) هم چنین میتونید واسه تابستون برنامه ریزی کنین (البته اگه وجود خارجی داشته باشه!) و خلاصه زمان خوبیه واسه اینکه فکر کنید (نه درباره درس!).

     ۱) من هم که دیروز داشتم کتابهای قدیمیم رو نگا میکردم که کدومو نگه دارمو کدومو بندازم دور چشمم به کتاب «نجوم به زیان ساده» افتاد که خیلی وقت پیش خریده بودمش. با یک نگاه به جلد کتاب متوجه به نکته ای شدم که اون موقع در سطح درک من نبود که متوجه بشم و همین طور  فهمیدم که چه اسراری رو تنها در جلد این کتاب پنهان کرده اند. بنا بر این عکسی از جلد کتاب تهیه کردم که میتونید اون نکته رو دریابید و ببینید.

      ۲ ) امروز هم وقتی داشتم انگلیسی میخوندم چشمم به صفحه ای افتاد که احمدیان کشف کرده بودش و من دلم نیومد شما رو از دیدنش محروم کنم.


طبق همیشه واسه دیدن این دو عکس برین(!) تو ادامه مطلب ....

ادامه مطلب ...

یه ترول که خودم ساختمش!

من (علی) فیس بوک ندارم ولی امروز یه ترول درست کردم که هر کی دوس داشت بذاره تو پیجش! البته حق کپی رایت رو  خواهشا رعایت کنین(نام کوچک و حرف اول نام خانوادگی کافیه!!!!).


برین حالشو ببریم.............البته در آینده بازم درست می کنم!

ادامه مطلب ...

یه پست مخصوص ب های سابق!

الان ساعت حدودا 11 شبه و من انگشت بر کیبرد میفشارم و همگام با ترانه باران این پست را میتایپم!

همون طور که میدونم و میدونین فردا امتحان زبان فارسی داریم. میخوام اول یه خاطره از یکی از جلسات کلاس بگم و سپس یادی به گذشته هم بندازیم........برو تو (ادامه )مطلب!

ادامه مطلب ...

!NOOOOOOOOO

امروز اولین امتحانمون دینی رو دادیم. من ساعت ۱۰:۲۵ مدرسه رسیدم و ۱۰:۳۰ امتحان بود. دانیال گرامی هم ۶۰ بار خونه و گوشی مبارک بنده رو گرفت که بنده خونه نبودم و گوشی رو هم خونه گذاشته بودم (بروبچ  خون به پشه نمیدن حالا شارژ جای خود دارد! ولی چون کلاً مایه دلگرمی هستم دانیال اینقد به من لطف داره! درکل ما دو تا در هر زمینه ای تیم خوبی هستیم!)


ادامه ماجرا بصورت رسمی:

خلاصه با صد امید و آرزو پا به میدان جهاد و شهادت و رشادت و شقاوت و سعادت و شهامت و لجاجت و سماجت و .........نهادم و به محض ورود این کلمه ای که تیتر این مطلب هست رو بی صدا در دل فریاد زدم! جای من دقیقا یکی مانده به اولین نیمکت بود. حالا شما بگویید محتمل است اینجا تقل زدن؟!؟ ولی با اینحال امروز به دانی یک صفایی دادم(!) به طوری که فلک را سقف بشکافت و وی هم یک صفای اشتباه به من داد که البته من فهمیدم اون اشتباه رسانده....... نه ببخشید صفا داده! خلاصه بعد از اینکه ورقه مان را دادیم و  «کارآگاه مرداک» مدرسه (بروبچ ما خودشون میدونن کیه!) هم البته به من یا دانیال سری تکان داد که یعنی: "واقعا که! برای شما یاسین خواندندیم (=داشتیم میخواندیم!) در باب تقلب قبل امتحان؟!"

از سالن خارج شدیم و در انجا بود که فهمیدیم یکی از بروبچ سر سوال "استعداد حیوان غریزی و استعداد گیاه طبیعی است" مانده. بنا بر این تیم امداد جاده ای.... ببخشید امتحانی "ب ای ها" شامل : من، حنی،احی و دانی و بهره گیری از عناصری چون سروش توانستیم به او صفا دهیم به طوری که این بار فلک رو دو صد چند سقف بشکافت!

ادامه ادامه ماجرا بصورت خودمونی:

آقا حنی اومد گفت بریم پشت سالن داد بزنیم اونم که نزدیک پنجره س میشنوه و مینویسه. ما هم رفتیم اون پشت با هم مثلا صحبت کردیم: " بابا احی تو چقد خری آخه که همش غریزی عمل میکنی! مثل این درخت باش یکم طبیعی عمل کن" یا مثلا "shaun the sheep (!) غریزی عمل میکنه ولی...." و...... آخر سر هم اومدیم خونه!


نکته: بیکار بودم گفتم یه چی بنویسم. کامنت یادتوننره بای تا های........علی


اگه ایرانی هستی رای بده

از همه بروبچ و بازدید کننده ها میخوام به این دو تا سایت زیر برن و به ایران رای بدن. خواهشا هر طور هست به گوش بقیه هم برسونید:


سایت حمایت از پسوند های pars. و persiangulf. :

www.dotpars.org


سایت حمایت از خلیج فارس:

http://www.persianorarabiangulf.com

شارژ رایگان ایرانسل

شارژ مفت ایرانسل میخوای بدو برو ادامه مطلب ادامه مطلب ...

ای بی ادب!

تو ادامه مطلب یه جمله نوشتم اگه تونستین بخونین! یکم فقط +۱۵ سال هستش شما ببخشید!!!

ادامه مطلب ...

این دفعه امتحان کنین...!

تا حالا دقت کردین اگه تو گلسار اخ تف بکنین خیابونو آب میگیره؟!؟ این، واسه خیابون مطهری هم صادقه! این دفعه امتحان کنین...! :دی

جریان «ماست» و باقی قضایا...! (ماجرای سوتی من!)

با سلام! امروز جمعه است و ۲ روز از نمایشگاه گذشته. آی لاو یو " پی ام....." ها؟ نه!

آها یادم اومد! امروز میخوام براتون از اتفاقاتی که در 2 شنبه (روز اول نمایشگاه) درباره یک "ماست!" افتاد صحبت کنم:

   صبح حدودا ساعت 8 بود. همه ی بروبچ مدرسه بودن و منتظر بودن که در رو باز کنن و همه برن سر غرفه هاشون. طبق معمول من که همیشه همه جا اصولا دیر میکنم خونه بودم و داشتم سشوار میکشیدم و هر 3 دقیقه یکبار صدای مادرم رو میشنیدم که میگفت " گوشیت که تو شارژه داره زنگ میخوره!" بله! بچه ها هر ۱ دقیقه یکبار زنگ میزدن که "کجایی؟ چرا هنوز نیومدی؟" یا مثلا "علی داری میای دستکش بیار" یا مثلا "علی سینی فلزی یادت نره" یا "شکر فراموش نشه". باور کنید هیچ کدوم اینا رو قبلا نگفته بودن من آماده کنم و همه همون لحظه به ذهنشون می رسید! ( فقط خدا رو شکر می کنم که این نمایشگاه مدرسه بود اگه مثلا طرح ما تو نمایشگاه ژنو می رفت فکر کنم باید رشت رو درسته میکندم میاوردم سر غرفه میذاشتم!)

خلاصه یکی از این افراد که به من زنگ زد احی بود یا همون سینا ی خودمون! زنگ زد و من شنیدم که گفت :علی داری میای «ماست» بگیر. صدا هم هر ۲ ثانیه قطع و وصل میشد (( لازم بذکر است ایرانسل برترین اپراتور در خاور میانه: دینگ دینگ دینگ، دینگ دینگ دینگ دینگ،دو دیدونگ! (ملودی آخر آگهی!) ))

من هم هی ازش میپرسیدم:"سینا ماست؟! مطمئنی ماست میخوای؟! " بعد اون گفت: آره !کلاس داره!

من هم گوشیو گذاشتم و گفتم " حتما داره شوخی میکنه میگه کلاس داره! یا شاید یه آزمایش جدید پیدا کرده که میخواد سر غرفه انجام بدیم و توش از ماست استفاده میشه!" خلاصه خریدم و رفتم مدرسه آزمایشگاه شیمی. مواد رو تحویل احی دادم و دیدم همه از من میپرسن اون ماست چیه گرفتی؟ به احی گفتم خودت گفتی بگیر منم گرفتم دیگه! حالا آقای قدسی و نوروزی( دبیر های شیمی مرکز) هم دارن مارو نگا می کنن. دیدم قیافه احی شده عین علامت سوال! گفتم بابا خودت پشت تلفن گفتی ماست بگیر کلاس داره! بعد گفت: بابا من گفتم «ماسک» بگیر کلاس داره. بعد همه خندیدن و آقای نوروزی گفت آخه ماست کجاش کلاس داره؟! من هم طبق عادت تمام کسانی که ضایع میشن شرو کردم به دلیل تراشی و اینا. ( به هر حال سوتی رو وقتی دادی دیگه تموم شده! جمع و جورش نمیشه کرد!!!).خلاصه ساعت ۱ شد و وقت نهار. منم که رابط غرفه شیمی بودم با هزار زور و زحمت نهار رو گرفتم و به بچه ها رسوندم. حدود ساعت ۲ که تو حیاط نشسته بودیم و من و میر فلاح هم ترتیب ماست رو داده بودیم(تشویق نفرمایید!)، بچه ها پیشنهاد کردن که این ماجرای سوتی صبح رو تو وب بذار. من هم گفتم مطلب(!) بدون عکس نمیشه که. پلاستیک ماست رو روی زمین گذاشتم و داشتم گوشی رو واسه عکس آماده میکردم که یهو گوشی از دستم افتاد دقیقا تو پلاستیک ماست و همه جاش ماستی شد! دیگه واقعا این ماسته سوژه شده بود! خلاصه بعد از پاک کردن گوشی و گرفتن عکس با سرویس رفتم خونه چون کلاس زبان داشتم و نمیتونستم بعد از ظهر پای غرفه بمونم.

امیدوارم حال کرده باشین. اینم عکس اون ماسته بغل پای میر(میرفلاح!)

نظر یادتون نره! بای تا های.......علی!