ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

زیبا ترین پسران جهان

چند روز پیش در امریکا مسابقه ای انجام شد که طی آن سه تن از زیبا ترین پسران دنیا انتخاب شدند.  

عکساشون تو ادامه مطلبه فقط کافیه برین(هیچ ایهامی در کار نیست!) توش. 

 

 

ادامه مطلب ...

معرفی کتاب

حیفه که این وبلاگ با اینهمه مطلب یه معرفی کتاب نداشته باشه بنا بر این الان میخوام چن تا کتاب مخصوص سمپاد به شما معرفی کنم که به بخش های زیر تقسیم میشه: 


  ۱. مشکلات نوجوانان          ۲. داستانهای اخلاقی                    ۳. ادبیات کهن پارسی  

 

ابتدا به بخش ۱ میپردازیم ; کتاب نمونه ی بخش اول کتابی نیست جز.................. 

 

کتاب:مامان بیا جیش دارم! سروده شکوه قاسم نیا، انتشارات قدیانی 

 

توضیحات:این کتاب دقیقا برای سنین بین 11 تا 17 سالگی طراحی و نوشته شده نظمش ساده و روان است و تاثیر 

زیادی در ذهن خواننده میگذارد. 

 

 

  چند بیت از این کتاب: 

مامان بیا جیش دارم/فوریه خیلی کارم  

لگن بیار زود برام/تا خیس نشه شلوارم  

...


کتاب نمونه ی بخش دوم یعنی داستانهای پندآموز کتابی نیست جز: 

میمینی تومهد کودک /دوسته با فیل و اردک  _ سروده ی ناصر کشاورز

توضیحات :کتابی منظوم و بسیار زیبا که توصیه میشود در مدارس دبیرستان بعنوان کتاب کمک آموزشی تدریس شود.متاسفانه سطح این کتاب کمی از سطح راهنمایی بالا تر است و مخصوصا برای دختران دم بخت توصیه میشود. 

  

 


 

و کتاب نمونه ی بخش آخر کتابیست دربخش ادبیات پارسی بنام: 

 

"س"اول سه چرخه ست   _سروده شکوه قاسم نیا _ناشر:پیدایش

 

این کتاب نیز بشکل منظوم است و برای درک بیشتر و فهم عمیق معانی آن از بخشی مهیج بنام "رنگامیزی"استفاده نموده اند.  

 

  

در ضمن برای مهارت در درس ها به شما وسیله ای ۱۰۰ درصد ایرانی (ساخت چین به سفارش ایران) پیشنهاد میکنم که  در شکل میتوانید عکسی از این دستگاه را ببینید. 

 

 

امیدوارم از این اطلاعات ارزشمند تا عمق وجود استفاده کرده باشید. تا معرفی کتاب دیگر درود و صد بدرود. 

 

 علی ... پاییز 89

در شبان غم تنهایی خویش...

 بعد از مطالبی که بروبچ گذاشتند و   نیز بعد از مدتها میخوام یه مطلب بذارم(به علامت تعجب نیازمندیم). 

 

امروز دارم یه شعر نوی زیبا براتون میذارم که متاسفانه نام شاعرش رو نمیدونم. 

پیشنهاد میکنم آروم آروم بخونید و اگه وقت کافی ندارید خواندنش را به وقت دیگه موکول کنید(ایول! چه قلمبه سلمبه حرف زدم!!). اما بی شوخی فقط با آرام خوند شعر میتوانید زیبایی اون رو دریابید. 

 

در شبان غم تنهایی خویش،

عابد چشم سخنگوی توام .

من در این تاریکی،

من در این تیره شب جانفرسا،

زائر ظلمت گیسوی توام .

 

شکن گیسوی تو،

موج دریای خیال .

کاش با زورق اندیشه شبی،

از شط گیسوی مواج تو، من

بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم .

کاش بر این شط مواج سیاه،

همه عمر سفر می کردم .

*****

...

وای، باران؛

باران؛

شیشه پنجره را باران شست .

از اهل دل من اما،

- چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

 

آسمان سربی رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .

می پرد مرغ نگاهم تا دور،

وای، باران،

باران،

پر مرغان نگاهم را شست .

*****

خواب رویای فراموشیهاست !

خواب را دریابم،

که در آن دولت خواموشیهاست .

من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،

 

و ندایی که به من میگوید :

« گر چه شب تاریک است

« دل قوی دار،

سحر نزدیک است

 

دل من، در دل شب،

خواب پروانه شدن می بیند .

مهر در صبحدمان داس به دست

آسمانها آبی،

- پر مرغان صداقت آبی ست -

دیده در آینه صبح تو را می بیند .

 

از گریبان تو صبح صادق،

می گشاید پرو بال .

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری ؟

- نه؟

از آن پاکتری .

تو بهاری ؟

- نه،

- بهاران از توست .

از تو می گیرد وام،

هر بهار اینهمه زیبایی را .

 

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو !

*****

...

در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

کاروانهای فرومانده خواب از چشمت بیرون کن !

باز کن پنجره را !

 

تو اگر باز کنی پنجره را،

من نشان خواهم داد ،

به تو زیبایی را .

بگذر از زیور و آراستگی

من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد

که در آن شوکت پیراستگی

چه صفایی دارد

آری از سادگیش،

چون تراویدن مهتاب به شب

مهر از آن می بارد .

 

باز کن پنجره را

من تو را خواهم برد؛

به عروسی عروسکهای

کودک خواهر خویش؛

که در آن مجلس جشن

صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس .

صحبت از سادگی و کودکی است .

چهره ای نیست عبوس .

کودک خواهر من،

امپراتوری پر وسعت خود را هر روز،

شوکتی می بخشد .

کودک خواهر من نام تو را می داند

نام تو را میخواند !

- گل قاصد آیا

با تو این قصه خوش خواهد گفت ؟! -

 

باز کن پنجره را

من تو را خواهم برد

به سر رود خروشان حیات،

آب این رود به سر چشمه نمی گردد باز؛

بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز .

باز کن پنجره را ! -

- صبح دمید ! .

*****

...

گل به گل، سنگ به سنگ این دشت

یادگاران تواند .

رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ

در تمام در و دشت

سوکواران تواند .

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

رفته ای اینک، اما آیا

باز بر می گردی ؟

چه تمنای محالی دارم

خنده ام می گیرد !

*****

...

و چه رویاهایی !

که تبه گشت و گذشت .

و چه پیوند صمیمیتها،

که به آسانی یک رشته گسست .

چه امیدی، چه امید ؟

چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید .

 

دل من می سوزد،

که قناریها را پر بستند .

که پر پاک پرستوها را بشکستند .

و کبوترها را

- آه، کبوترها را ...

و چه امید عظیمی به عبث انجامید.

*****

در میان من و تو فاصله هاست .

گاه می اندیشم ،

- می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری !

 

تو توانایی بخشش داری .

دستای تو توانایی آن را دارد ؛

- که مرا،

زندگانی بخشد .

چشمهای تو به من می بخشد

شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا،

سطر برجسته ای از زندگانی من هستی.

*****

...

من به بی سامانی،

باد را می مانم .

من به سرگردانی،

ابر را می مانم.

 

من به آراستگی خندیدم .

من ژولیده به آراستگی خندیدم .

- سنگ طفلی، اما،

خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت .

قصه بی سر و سامانی من،

باد با برگ درختان می گفت .

باد با من می گفت :

« چه تهی دستی، مَرد!

ابرباورمیکرد.

*****

من در آیینه رخ خود دیدم

وبه تو حق دادم.

آه می بینم، می بینم

تو به اندازه تنهایی من خوشبختی

من به اندازه زیبایی تو غمگینم

*****

...

بی تو در می یابم،

چون چناران کهن

از درون تلخی واریزم را.

کاهش جان من این شعر من است .

آرزو می کردم،

که تو خواننده شعرم باشی .

- راستی شعر مرا می خوانی ؟ -

نه، دریغا، هرگز،

باورم نیست که خواننده شعرم باشی .

- کاشکی شعر مرا می خواندی ! -

*****

...

گاه می اندیشم،

خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟

آن زمان که خبر مرگ مرا

از کسی می شنوی، روی تو را

کاشکی می دیدم .

 

شانه بالا زدنت را،

- بی قید -

و تکان دادن دستت که،

- مهم نیست زیاد -

و تکان دادن سر را که،

- عجیب ! عاقبت مرد ؟

- افسوس !

- کاشکی می دیدم !

 

من به خود می گویم :

« چه کسی باور کرد

« جنگل جان مرا

« آتش عشق تو خاکستر کرد ؟

*****

...

با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها،

با تو اکنون چه فراموشیهاست .

 

چه کسی می خواهد

من و تو ما نشویم

خانه اش ویران باد !

 

من اگر ما نشوم، تنهایم

تو اگر ما نشوی،

- خویشتنی

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز بر پا نکنیم

 

از کجا که من و تو

مشت رسوایان را وا نکنیم .

 

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه بر می خیزند

 

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد ؟

چه کسی با دشمن بستیزد ؟

چه کسی

پنجه در پنجه هر دشمن دون

- آویزد

*****

دشتها نام تو را می گویند .

کوهها شعر مرا می خوانند .

 

کوه باید شد و ماند،

رود باید شد و رفت،

دشت باید شد و خواند .

 

در من این جلوه اندوه ز چیست ؟

در تو این قصه پرهیز - که چه ؟

در من این شعله عصیان نیاز،

در تو دمسردی پاییز - که چه ؟

 

حرف را باید زد !

درد را باید گفت !

سخن از مهر من و جور تو نیست .

سخن از

متلاشی شدن دوستی است ،

و عبث بودن پندار سرور آور مهر

...

*****

سینه ام آینه ای ست،

با غباری از غم .

تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار .

...

من چه می گویم،آه ...

با تو اکنون چه فراموشیها؛

با من اکنون چه نشستنها، خاموشیهاست .

 

تو مپندار که خاموشی من،

هست برهان فراموشی من .

 

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی خیزند

گذشته، حال، آینده، کودکی

قبلنا فکر میکردم چقدر کوچولو بنظر میرسم. برای همین سعی میکردم مث بزرگترا رفتار کنم. مثلا دستمو از پنجره ی جلوی ماشین بیرون بندازم یا مثلا حرفای قلمبه سلمبه بزنم. اما حالا میبینم چقدر نظرمو نسبت به دنیا کوچیک کرده بودم.    

 خیلی وقتا فکر میکردم تنهایی و سکوت از همه چیز بهتره اما بعد چن دقیقه کلمو از پنجره مینداختم بیرون یا تو تراس میرفتم تا نسیم منو از تنهایی در بیاره!  

خیلی وقتا میخواستم بهترین باشم اما حیف فکر نکردم بهترین بودن از زبان دیگران برام جالبه یا از زبان نفسم!  

بعضی وقتا میگفتم خدا چرا منو ول کرده!؟!؟! اما نمیدونم چرا اول نپرسیدم که چرا بابا یا مامانامون 

ایقدر سرشون شلوغه؟  

  

اونوقتا فکر میکردم دنیا به ۴ بخش تقسیم میشه: 

۱. خونمون               ۲. خونه ی آشنا ها               ۳.مهد کودک                      ۴. طبیعت  

 

فکر میکردیم هرکی بما آبنبات چوبی داد آدم خوبیه!اما الان نمیشه حتی به خودت اعتماد کنی! 

یا مثن فک میکردیم زمین یه مادر مهربونه که هر وقت خمیازه بکشه زلزله میاد!!! 

از اسباب بازی گرفتنمون تا دست شویی رفتنمونو برا فامیل تعریف میکردیم و مامانمونو میدیدیم 

که گوشه ی لبشو گاز گرفته.   

                                  

  میدونین! حالا که مثلا کمی تا نسبتی همچین(!) بزرگ شدیم میبینیم که اگه حرفامونو بدون تفکر بزنیم ممکنه خیلی ها رو ناراحت کنیم.حتی اگه بخوایم درباره ی کودکیمون و فرفره هامون فکر کنیم باید طوری اینکارو بکنیم تا خودمون ناراحت نشیم! 

                                    

یه عمر بهتون وقت میدم تا زندگی رو شرح بدین. اما میدونم اول آخر نوشتتنو به کودکی ختم میشه!  

                               

اینجا طرف صحبتم  با اوناییه که جمله ی بالا رو قبول ندارن.نمیدونم ! شاید من تو گذشته ام و شما تو آینده! جالبه که همدیگه رو نمیبینیم! شاید فقط به هم پشت کردیم و لازمه بسمت هم 

برگردیم تا بتونیم با هم حال  پیدا کنیم. به احتمال زیاد هیچکدوممون تا حالا احساسشم نکردیم. 

یکم فکر کنین!

 

                               

                                                                                               

دو آهنگ بعد از دو خواهر!!!

سلام بروبچ. امرو میخوام دو تا آهنگ باحال و متنشون رو براتون بذارم بنامهای Thousnd trees  و Not nineteen forever . برای دانلود آهنگها و دیدن متن به ادامه مطلب برید.

 

ادامه مطلب ...

بررسی کامل نسخه پرطرفدار assassin’s creed: brotherhood

یادمه اولین بازی ویدیویی که چشمم رو به صفحه ی مونیتور دوخت بازی "V-Cop 2"بود!  از اونوقت تا حالا شرکتای بازی سازی بسیاری تاسیس شدن ; از کانون پرورش فکری با بازی جذاب (!)   "پویا و خپل" گرفته تا شرکتهای یوبیسافت و EA و والت دیزنی و ... بابازیهای غیر جذاب(!) خودشون. همهی شرکتا هم در پی این هستن که طوری بازیو بسازن که مو لای درزش نره و کپ واقعیت باشه. حتی تو بعضی بازیا عرق سر و صورت نقش اول به تصویر کشیده میشه. اما من قضاوتو به شما میسپرم:  آخه مگه میشه؟ برادر من نقش اول داستان اصلا باشه قویترین 

و پر قدرت ترین و حرفه ای ترین مبارز یا چه میدونم قهرمان . مگه میشه 6 روز اینور و اونور پرسه بزنه و آدمای مختلفو نجات بده و هیولا ها رو بکشه بعد یه  (گلاب بروتون) 

دستششویی نره!؟!؟  

 

گذشته از شوخی امروز میخوام به بررسی نسخه پر طرفدارAssassin’s Creed: Brotherhood

 بپردازم.   

به ادامه ی مطلب برید.

ادامه مطلب ...

ای که صدات سکوت شاعرانست...

 

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد 

 

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:مترادف loveاست

 

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است

  

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی  هست که هرگز تنها نیست

 

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدمربایی هست که قلب را به سوی خود می کشد

 

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی  است که نمی توان توصیفش کرد

 

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد

 

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود

 

 از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع و مستقبل ندارد

 

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها عنصری  هست که بدون اکسیژن می سوزد

  

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها بیماری هست که از راه چشم وارد می شود اما در قلب تاثیر میگذارد  

 

 از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان 

حال واقعا عشق چیست؟؟؟؟

کریس

با سلام

علی هستم با یه عالمه حرف براتون !

امروز می خوام یه چیزی رو که خیلی وقت پیش بهتون قول نداده بودم رو در این صفه بنویسم.

امروز میخوام یکی از شعر های کریس د برگ  و معنی فارسی اون رو مفت و مجانی بذارم تو سایت ! (شرط هیچکدومتون حتی نام این بابا رو هم نشنیدین)

نکته جالب: با کار قبلی (شعر عروسی) و این کار من میتوان در یافت که سایت ما داره  مثل آدمیزاد میشه و از چیز های چرت و پرت جدا ! (حذف فعل بقرینه لفظی!!!)

و اما شعر: بچه های عزیز و نازنین ، فرشته های زیر زمین (استعاره از موش)  بدلیل وجود چند کلمه که در ترجمه مجبور بودم ازشون استفاده کنم لطفا بی جنبگی تون گل نکنه ( همینجوری هم بدلیل جلو گیری از بی جنبه شدنتان چندین کلمه رو در ترجمه عوض کردم )

“Tender Hands”

دستهای مهربان

Oh how, at the journey's end, آه ، چگونه در پایان سفر

I lie in the heat of the night در گرمای شب ماندم

Feeling the heartache, wondering why, قلبم درد میکند ،در تعجبم که چرا

I want a friend, یک دوست می خواهم

I want a friend to lay down beside me, یک دوست می خواهم تا نزدیکم بیاید

I want a friend; I want her now, یک دوست می خواهم همین حالا

Someone who knows what I mean when I say, کسی که بداند منظورم چیست وقتی که می گویم ،

That I need Tender hands to hold me, من دستهای مهربانی را می خواهم که مرا نگاه دارد

I need tender hands tonight, امشب دستهایی مهربان میخواهم

Will you lay them on my shoulders, آیا آنها را بر شانه ام می گذاری؟

Will you lay them on my eyes, آیا آنها را بر چشمانم می گذاری؟

And I need tender hands to take me All the way to paradise دستهای مهربانی می خواهم که تا بهشت مرا با خود ببرد

Then, when it's over, و در آخر

I need tender hands to hold me through the night; که مرا سراسرا شب در بر گیرد دستهای مهربانی می خواهم

………………………

Touch me with your velvet mouth, با دهان مخملینت لمسم  کن

I will give all the love that I haveتمام عشق درونم را نثارت میکنم

Under the moonlight, reaching your heart, در زیر نور مهتاب به قلبت راه می یابم

Where are you now, where are you now, اکنون کجایی؟ کجایی؟

Come out of the shadows, از میان سایه ها بیرون بیا

Where are you now, I want you now, اکنون کجایی ،که تو را اکنون می خواهم

You know that I cannot always be strong, می دانی که نمی توانم همیشه استوار باشم

And I need Tender hands to hold me, و من دستهایی مهربان می خواهم که مرا در بر گیرد

I need tender hands tonight, امشب به دستهایی مهربان نیازمندم

Will you lay them on my shoulders, آیا آن دستها را را بر شانه ام می گذاری؟

Will you lay them on my eyes, آیاآنها را بر چشمانم می گذاری؟

And I need tender hands to take me, دستهای مهربانی می خواهم که مرا

All the way to paradise, تا بهشت با خود ببرد

Then, when it's over, و در آخر

I need tender hands  دستهای مهربانی می خواهم

To hold me through the night; که مرا در شب در بر گیرد

I am only a voice in a city of noise, من تنها صدایی در شهری شلوغ ام

Can you hear me this time, اینبار صدایم را می شنوی؟

And I see the storm grow, می بینم طوفانی شکل می گیرد

There's a light in the desert tonight; امشب نوری دربیابانهاست

And I need tender hands, و من دستهای مهربانی می خواهم

Give me tender hands, دستهایی مهربان به من بده

Will you lay them on my shoulders, آیا آنها را بر شانه هایم میگذاری؟

Oh give me Tender hands to take me آه، دستهایی مهربان به من بده تا مرا

All the way to paradise, تا بهشت ببرد

Then, when it's over, و در نهایت

I have tender hands  من دستهایی مهربان خواهم داشت

To hold you through the night, darling, که سرتاسر شب تورا نزد من نگاه میدارد، ای نازنین

My tender hands will hold you through the night; دستهای مهربانم تورا سرتاسر شب نگاه خواهد داشت

I want your tender hands, دستهای مهربانت را می خواهم

You have tender hands, تو دستهایی مهربان داری

I want those tender hands, آن دستهای مهربان را می خواهم

در ضمن سفارشات ترجمه های بعدی آهنگ های کریس رو هم قبول میکنیم اگه سرم شلوغ نباشه! توی بخش نظرات سفارش بدین.            علی

بخون بخون حال بکن، دنیا رو خوشحال بکن!

باز هم سلامی چو بوی خوش پلوتونیم به شما وبلاگ نویسان و وبلاگ نگاران و وبلاگ سواران و..... بقیه شو خودتون میدونین 

 

اول بگم امروز خوشی زیر بمباران مشت ولگد بچه های کلاس قرار گرفت بدلیل غلط اضافه. 

اسامی افرادی که از این کار خیر یعنی زدن خوشی x-box ثواب کردند بشرح زیر است: 

(الی خرزن- خودم- عرفان شوتبال- مراد بالخاش-و مبارز قدیمی:عبید خوج خور!) 

 

البته من امروز طبع شاعریم گل کرد و 2 شعر زیبا سرودم(البته قرار بود شعر های مزخرف حنان را برایتان بذاریم . شرمنده!) 

اولی که شعر فرد است(اگر نمیدانید یعنی چه به جزوه ادبیات اولین تابستان در مدرسه رجوع کنید): 

    

ای بروبچ، ای بروبچ، وقتی خوشی خر بزنه / موقع جشن گرفتنه!  

 

و اما دومیکه در باره کلاس هنره: 

 

آمدی جای رسا غوغا نمودی ای دبیر/ رفتی وهنر کده بر پا نمودی ای دبیــــــــــــــــــر 

روز اول آمدم ازبهر فیلم اسمش فلان/ گفتی بر من ای پسر،رو بنویس سکــــانس پلان  

بـعـــد سـاعـتـهــا و روزای بلنــــــــــد/ فکــــــرم انـــــــدر آسیــــا ، چین و هلنـد  

 ســــاعت 4 صبح فینیشیــــــــــدم/ همان لحظه و در دم میدانی؟ فــیلمم دیـدم       

 خواستی ببری آنروز مارا هوشمند کلاس/ در عوض ما شنیدیم(تئودور) و(دیوید کراس) 

امروزم تو ای دبیر جا گذاشتی فیلم من/ کار آیینه کاری دادی تو در این سخــــــــــــــن: 

((بچه ها تا شنبه و پنجشنبه باید کرد کار/ آنچه میگویم بینجامید نگردید بیکــــــــــــار!)) .

 

علی...