ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

مونالیزا به سبک بابا شاه

ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها !!!!!!!!!!!!!! 

 

 

 

 

 

سوتی در حد اتم 

 

شرایط ازدواج در استانهای مختلف

بچه ها این متن فوق العاده با حاله حتما تا آخرش رو بخونید آخراش خیلی بهتره 

-در شهر خرم آباد از استان لرستان:شرایط عبارتند از:

*داشتن باشگاه بدنسازی

*داشتن حداقل یک مقام نائب قهرمانی در مسابقات قویترین مردان ایران

*داشتن عکس یادگاری و امضا از فرامرز خود نگار و محراب فاطمی

*بازگرداندن کمک های مردمی مفقود شده در زلزله بم به مسئولان ذیربط!!!

*نکته:در صورتی که عضلات شکم شش طبقه باشند امتیاز ویژه محسوب خواهد شد!(5 امتیاز)

----------------------------------------------------------

2-شهر تبریز از استان آذربایجان شرقی.شرایط عبارتند از:

*تلفظ حرف ق

*ادای کلمات قلقلک و قوز بالای قوز بدون کوچکترین اشتباه!

*دانستن جواب مسئله 2X2 از لحاظ مختلف

*بلد بودن جک های متعدد درباره بچه های تهران

*داشتن مدال لیاقت و شجاعت از اداره فرهنگ و هنر تبریز جهت بستن بمب به کمر و منفجر کردن کامیون حامل جک های صادراتی تبریز به استان های همجوار.

---------------------------------------------------------

3-شهر زاهدان از استان سیستان و بلوچستان.شرایط عبارتند از:

*توانایی قورت دادن سه کیلو تریاک

*توانایی عبور 20 کیلو محموله مواد مخدر از جلوی مأموران مرزبانی

*داشتن مزرعه خشخاش

*آشنایی دیرینه با عبدالقمر خان قاچاقچی پاکستانی

*دارای رفت و آمد خانوادگی با جمشید هاشم پور!

----------------------------------------------------------

4-شهر رشت از استان گیلان.شرایط عبارتند از:

*داشتن رو حیه مهمان نوازی!

*داشتن روحیه مهمان نوازی!

*داشتن روحیه مهمان نوازی!

*.......

----------------------------------------------------------

5-شهر قزوین از استان قزوین.شرایط عبارتند از:

*نداشتن چشم طمع به برادر همسر!

*توانایی خم شدن و استقامت در وسط شهر قزوین!

*[...] و [...]

----------------------------------------------------------

6-شهر اصفهان از استان اصفهان.شرایط عبارتند از:

*خوردن موز به صورت دو بار در هفته!

*دست و دلباز بودن

*داشتن حداقل سه بار سابقه دعوت دوستان به شام یا نهار و یا یکبار برگزاری مهمانی فامیلی

*ننازیدن به سی و سه پل و سایر ابنیه تاریخی!

*راستگویی و صداقت!!!

----------------------------------------------------------

7-شهر های سنندج و کرمانشاه از استان های کردستان و کرمانشاه.شرایط عبارتند از:

*توانایی پوشیدن شلوار استرج و تنگ به مدت 24 ساعت

*نداشتن سیبیل

*تعهد به خاک ایران و نداشتن ادعای استقلال طلبی!

*نداشتن سابقه دعوا و قلدری

*نبریدن سر نویسنده این مطلب!!!

----------------------------------------------------------

8-شهر آبادان از استان خوزستان.شرایط عبارتند از:

*کوتاه کردن پشت مو و استفاده از عینک آفتابی فقط در صورت لزوم و زیر آفتاب!

*پوشیدن پیراهن و شلوار سفید

*نداشتن هیچ گونه ادعا نسبت به همنشینی با راکی-رامبو-جکی چان-بروسلی و بیل کلینتون

*نداشتن هیچ گونه ادعای مالکیت نسبت به برج ایفل "برج پیزا-مجسمه آزادی و برج میلاد!

*داشتن روحیه راستگویی و حقیقت طلبی(یعنی زیاد لاف نیاد)

----------------------------------------------------------

9-شهر یزد از استان یزد.شرایط عبارتند از:

*توانایی زیستن در آب و هوای خوش.

*آشنایی با اشیائی چون چمن-سبزه-قناری و سایر موجودات زنده ساکن مناطق خوش آب وهوا

*نداشتن روحیه آب زیر کاه و رندی

*ادای حرف های خ و ق بدون تشدید

---------------------------------------------------------

10-شهر تهران از استان تهران.شرایط عبارتند از:

*داشتن تنها دو دوست دختر

*آشنا نبودن با معنی و مفهوم کلمات دودره-تلکه-تیغیدن و ....

*داشتن روحیه جوانمردی

*مرد بودن!

ملانصرالدین

ملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد. مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ گفت:به بازار تا درازگوشی بخرم .
مردگفت: انشاءالله بگوی. گفت: اینجا چه لازم که این سخن بگویم؟ درازکوش در بازار است و پول در جیبم. چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند.
چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟
گفت: از بازار می آیم انشاءالله، پولم را زدند انشاءالله ، خر نخریدم انشاءالله و دست از پا درازتر بازگشتم ان شاءالله!

************

روزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی.
یکی گفت: "جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟"
ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمیداند. من وظیفهی خودم را میدانم و هیچوقت از آن غافل نمیشوم."

**************

ملانصرالدین به یکی از دوستانش گفت: خبر داری فلانی مرده؟
دوستش گفت: "نه! علت مرگش چه بود؟"
ملا گفت: "علت زنده بودن آن بیچاره معلوم نبود چه رسد به علت مرگش!"

**************

روزی یکی از همسایهها خواست خر ملانصرالدین را امانت بگیرد. به همین خاطر به در خانه ملا رفت.
ملانصرالدین گفت: "خیلی معذرت میخواهم خر ما در خانه نیست". از بخت بد همان موقع خر بنا کرد به عرعر کردن.
همسایه گفت: "شما که فرمودید خرتان خانه نیست؛ اما صدای عرعرش دارد گوش فلک را کر میکند."
ملا عصبانی شد و گفت: "عجب آدم کج خیال و دیرباوری هستی. حرف من ریش سفید را قبول نداری ولی عرعر خر را قبول داری."

*************

روزی ملانصرالدین از بازار رد میشد که دید عده ای برای خرید پرندهی کوچکی سر و دست میشکنند و روی آن ده سکهی طلا قیمت گذاشتهاند. ملا با خودش گفت مثل اینکه قیمت مرغ این روزها خیلی بالا رفته. سپس با عجله بوقلمون بزرگی گرفت و به بازار برد، دلالی بوقلمونِ ملا را خوب سبک سنگین کرد و روی آن ده سکهی نقره قیمت گذاشت. ملا خیلی ناراحت شد و گفت: مرغ به این خوش قد و قامتی ده سکهی نقره و پرندهای قد کبوتر ده سکه ی طلا؟ دلال گفت: "آن پرندهی کوچک طوطی خوش زبانی است که مثل آدمیزاد میتواند یک ساعت پشتسر هم حرف بزند." ملانصرالدین نگاهی انداخت به بوقلمون که داشت در بغلش چرت میزد و گفت: "اگر طوطی شما یک ساعت حرف میزند در عوض بوقلمون من دو ساعت تمام فکر میکند."

*************

روزی ملانصرالدین به دنبال جنازهی یکی از ثروتمندان میرفت و با صدای بلند گریه میکرد. یکی به او دالداری داد و گفت: "این مرحوم چه نسبتی با شما داشت؟"
ملا جواب داد: "هیچ! علت گریه ی من هم همین است." 

میخوای بخون نمی خوای بازم بخون

سلام خدمت همه دوستان پرکار و کم کار و بیکار و صبح کار و شب کار

 من هم از آرتا بخاطر بنر بسیار قشنگش تشکر میکنم لطفا شما هم تشکر کنید تا وبلا گمون بهتر بشه!!! هر چند نتونستیم اون را در جای خودش قرار بدیم   حیف   راستی بچه ها میدونین چرا من همیشه اول مطلب هام سلام می کنم (الان من هم مثل سینا  جو می گیرتم میرم تو فاز فلسفه سلام اصلا دوست دارم سلام کنم شما چی کار دارید )بعد از نوشته ی علی به این فکر این افتادم که بعد از غم و قصه یک سری مطالب بترکون و خنده دار بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد اگر هم نیاد همینه که هست!!!شما هم که نظر نمی دهید یا اگر هم به ما افتخار میدهید فرهود یک دونه هم برای ما نمی زاره که تایید کنیم!!!می دونید چرا چون 24 ساعته آنه ماشالله 

 داستان کوتاه یک اتفاق بد

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.

 شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد …

 در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟!

 شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:

 هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟!

 زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت:

 آره یادمه.شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر می‌کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!

 زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می‌نشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود!

 مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت:

 یا با دختر من ازدواج می‌کنی یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری؟!

 زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!

 مرد نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می‌شدم !!!

 

برای خوندن بقیه به ادامه مطلب برید تازه جا های توپش مونده!!!

ادامه مطلب ...

گذشته، حال، آینده، کودکی

قبلنا فکر میکردم چقدر کوچولو بنظر میرسم. برای همین سعی میکردم مث بزرگترا رفتار کنم. مثلا دستمو از پنجره ی جلوی ماشین بیرون بندازم یا مثلا حرفای قلمبه سلمبه بزنم. اما حالا میبینم چقدر نظرمو نسبت به دنیا کوچیک کرده بودم.    

 خیلی وقتا فکر میکردم تنهایی و سکوت از همه چیز بهتره اما بعد چن دقیقه کلمو از پنجره مینداختم بیرون یا تو تراس میرفتم تا نسیم منو از تنهایی در بیاره!  

خیلی وقتا میخواستم بهترین باشم اما حیف فکر نکردم بهترین بودن از زبان دیگران برام جالبه یا از زبان نفسم!  

بعضی وقتا میگفتم خدا چرا منو ول کرده!؟!؟! اما نمیدونم چرا اول نپرسیدم که چرا بابا یا مامانامون 

ایقدر سرشون شلوغه؟  

  

اونوقتا فکر میکردم دنیا به ۴ بخش تقسیم میشه: 

۱. خونمون               ۲. خونه ی آشنا ها               ۳.مهد کودک                      ۴. طبیعت  

 

فکر میکردیم هرکی بما آبنبات چوبی داد آدم خوبیه!اما الان نمیشه حتی به خودت اعتماد کنی! 

یا مثن فک میکردیم زمین یه مادر مهربونه که هر وقت خمیازه بکشه زلزله میاد!!! 

از اسباب بازی گرفتنمون تا دست شویی رفتنمونو برا فامیل تعریف میکردیم و مامانمونو میدیدیم 

که گوشه ی لبشو گاز گرفته.   

                                  

  میدونین! حالا که مثلا کمی تا نسبتی همچین(!) بزرگ شدیم میبینیم که اگه حرفامونو بدون تفکر بزنیم ممکنه خیلی ها رو ناراحت کنیم.حتی اگه بخوایم درباره ی کودکیمون و فرفره هامون فکر کنیم باید طوری اینکارو بکنیم تا خودمون ناراحت نشیم! 

                                    

یه عمر بهتون وقت میدم تا زندگی رو شرح بدین. اما میدونم اول آخر نوشتتنو به کودکی ختم میشه!  

                               

اینجا طرف صحبتم  با اوناییه که جمله ی بالا رو قبول ندارن.نمیدونم ! شاید من تو گذشته ام و شما تو آینده! جالبه که همدیگه رو نمیبینیم! شاید فقط به هم پشت کردیم و لازمه بسمت هم 

برگردیم تا بتونیم با هم حال  پیدا کنیم. به احتمال زیاد هیچکدوممون تا حالا احساسشم نکردیم. 

یکم فکر کنین!

 

                               

                                                                                               

چرا از ! استفاده می کنیم؟(!)

 سلام

شاید شما فکر کنید که من چرا همش اول متن هام سلام می زارم .  

آخه سلام سلامتی میاره و از نظر روانشناسی  هیلگارد که قطر کتابش 3.3 سانتی متر هست و حدوداً 765 صفحه داره و قیمت پشت جلدش 16000 تومنه و به چاپ هفتم هم رسیده ( این که شد معرفی کتاب!!) بر طبق صفحه ی (دقیقاً یادم نیست) سلام موجب تولید یک رفتار محبت آمیز شده و باعث رفتار های ادراکی و فرا روانی شده (بحث زیادی پیچیده شد باید جمش کنم!)  بی خیال (خدا پدر کسی که کلمه ی بی خیال رو ساخت بیامرزه ، داشتم غش می کردم (علامت تعجب!)

امروز خواستم برای بیرون اومدن مطالب از حالت ادبی (نه خیال بدی به ذهنتون راه ندین . منظورم بی ادبی نبود ! منظورم افکار دوستانه افعال عاشقانه و رمانتیک بود!(اوووووووه خودم نفهمیدم چی گفتم . خدا دوباره پدر جناب آقای بی خیال رو بیامرزه!!))  

زیاد تعجب نکنید. در وبلاگ ب ای ها به قدری از علامت ! استفاده می شه که پس از مشاهده ی وبلاگ حتماً از آن زده خواهید شد! 

 دلیل استفاده ی ما از علامت تعجب زیاد اینه که مردم رو به عدم استفاده از این علامت تشویق کنیم (یعنی مردم رو به شکلی با استفاده از تلقین هیپنوتیسمی  (ادراک و هشیاری بر گرفته از صفحه ی 228 تا 230 کتاب روانشناسی هیلگارد) از علامت تعجب زده کنیم) آخه وقتی از علامت تعجب استفاده می کنیم یعنی خوانندگان مطلب قادر به درک آن مطلب نیستند .  

به عنوان مثال اغلب کسانی که این مطلب رو می خونن شاید تو عمرشون این کتاب رو ندیده و نبینن !!!!(و باز هم ...!)

می خواستم مطلب جالبی بنویسم ولی اینقدر درگیر این واژه ی سلام که سلامتی میاره و از نظر روانشناسی  هیلگارد ..... شدم یادم رفت که چی می خواستم بنویسم . فعلاً می خوام برم فکر کنم ببینم چی میخواستم بنویسم .... شاید یادم اومد .... !

حتما شما تا حالا از دستم اینجوری شدید!! 

نظر بدین

سعدی دانشگاه آزادی بوده

سلام خدمت دوستان عزیز 

حتما اگر شما دانش آموزسال سوم مرکز سمپاد هستید حتما شنیده اید که آقای زهری (معلم محترم ریاضی) *این تیکه رو بجای اکبر پاچه نوشتم، معلم محترم ریاضی رو میگم* صفحه ی اول گلستان سعدی رو برای بچه ها میخوانند حالا ما متنی رو با نام سعدی دانشگاه آزادی بوده برای شما آماده کرده ایم امیدوارم خوشتان بیاید 

متن اصلی 

منّت خدای، را عز و جل، که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب.

از دست و زبان که برآید؟                                             کز عهده شکرش به در آید.

                               سعدی دانشگاه آزادی بوده 

 منت و ستایش دانشگاه آزاد را 

که ترکش موجب بی مدرکی است وبه کلاس اندرش مزید به در به دری،  

هر ترمی که آغاز میشود مجب پرداخت زر است 

و چون به پایان رسد مایه ی ضرر 

 

 پس هر سال دوترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب...... 

 

از جیب و جان که بر آید   ....................................  کز عهده ی خرجش به در آید

مطالب جالب و خنده دار

زیباترین وصیت نامه

 

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند
روی طابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید
کسانی که زیر طابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد
در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم.
به مرده شوی بگویید مرا با چوبک بشوید چون به صابون و پودر حساسیت دارم
چون تمام آرزوهایم را به گور می‌برم، سعی کنید قبر مرا بزرگ بسازید که جای جسدم باش

 
انشاء در مورد تابستان سال گذشته

تابستان سال گذشته بسیار خوب و پر برکت بود!
تابستان سال گذشته :
پسر خاله ام زیر چرخ تریلی رفت وله گشت وما در مراسم ختمش شرکت کردیم.
خیلی میوه وخرما وحلوا خوردیم وخیلی خوش گذشت,ما خیلی خاک بازی کردیم , من هر چه گشتم پسر خاله ام را پیدا نکردم , پدرم خیلی مارا با بیل زد.بدون دلیل !
من در پارسال خیلی درس خواندم ولی نتوانستم قبول شوم ومن را از مدرسه اخراج کردند.
پدرم من را به مکانیکی فرستاد تا کار کنم , اوستای من هر روز من را با زنجیر چرخ می زد و گاهی که خیلی عصبانی می شد من را به زمین می بست وبا ماشین مشتریها از روی من رد می شد.
من خیلی در کارهای خانه به مادرم کمک می کردم, مادرم من را در سال گذشته خیلی دوست می داشت ومن را خیلی ماچ می کرد پدرم حسود بود ومن را با شیلنگ کتک می زد!!!!
تابستان گذشته خواهرم وشوهر خواهرم خیلی از هم طلاق گرفتند در ضمن خواهرم حامله است , پدرم می گوید یا پسر است یا دوقلو ! ولی من چیزی نمی گویم چون نمی دانم بچه ای به این اندازه از شکم خواهرم در نخواهد آمد.
در سال گذشته ما به مسافرت با قطار رفتیم.من در کوپه پدرم را عصبانی کردم وپدرم من را به تخت بست ومن تا صبح به همان وضع خوابیدم.
پدرم در سال گذشته خیلی سیگار می کشید ومادرم خیلی ناراحت است وهی به من می گوید :
کپی اوغلی , ولی من نمیدانم چرا وقتی مادرم به من فحش می دهد پدرم خیلی عصبانی می شودشاید من را خیلی دوست داردکه دلش نمی خواهد مادرم به من فحش دهد.
در سال گذشته ما به عید دیدنی رفتیم ومن حدودا خیلی عیدی گرفتم ولی پدرم همه آنها را گرفت ویک آنتن ماهواره خریدکه بسیار بد آموزی دارد و من نگاه نمی کنم و پدرم از صبح تا شب نمیدونم چی نگاه میکرد که هی بشکن می زند.
پدرم در سال گذشته رژیم گرفته  چیپس وماست موسیر می خوره
من خیلی سال گذشته را دوست دارم ....
این بود انشای من

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

بچه ها این انشا همش الکی بوده و فقط واسه خنده بوده امیدوارم 

خوشتون اومده باشه. 


 

بررسی کامل نسخه پرطرفدار assassin’s creed: brotherhood

یادمه اولین بازی ویدیویی که چشمم رو به صفحه ی مونیتور دوخت بازی "V-Cop 2"بود!  از اونوقت تا حالا شرکتای بازی سازی بسیاری تاسیس شدن ; از کانون پرورش فکری با بازی جذاب (!)   "پویا و خپل" گرفته تا شرکتهای یوبیسافت و EA و والت دیزنی و ... بابازیهای غیر جذاب(!) خودشون. همهی شرکتا هم در پی این هستن که طوری بازیو بسازن که مو لای درزش نره و کپ واقعیت باشه. حتی تو بعضی بازیا عرق سر و صورت نقش اول به تصویر کشیده میشه. اما من قضاوتو به شما میسپرم:  آخه مگه میشه؟ برادر من نقش اول داستان اصلا باشه قویترین 

و پر قدرت ترین و حرفه ای ترین مبارز یا چه میدونم قهرمان . مگه میشه 6 روز اینور و اونور پرسه بزنه و آدمای مختلفو نجات بده و هیولا ها رو بکشه بعد یه  (گلاب بروتون) 

دستششویی نره!؟!؟  

 

گذشته از شوخی امروز میخوام به بررسی نسخه پر طرفدارAssassin’s Creed: Brotherhood

 بپردازم.   

به ادامه ی مطلب برید.

ادامه مطلب ...

خاطرات یک استاد!!!!

گفتم امروز خاطرات یک استاد رو براتون بزارم جالب باشه 

آشنایی: من استاد ریاضیات هستم که به صورت حق التدریسی در چند دانشگاه تدریس می کنم و نوشته های زیر خاطرات این کلاس ها هست. 

خاطره اول: 

از اول کلاس می گفت و می خندید و هیچ راهی برای ساکت کردنش نبود پس من با خودم فکر کردم که یک روز جلوی همه دانشجو ها حالشو بگیرم.  

یک روز پس از تموم شدن تدریس از همه پرسیدم"کسی سوالی نداره؟همه متوجه شدین؟" 

و دیدم کسی حرفی نمیزنه پس از اون پرسیدم "شما چطور؟" اون گفت" نه استاد، متوجه شدم" 

بعد من گفتم" خیالم راحت شد چون شما مینیموم مطلق کلاس هستید اگر شما متوجه شدید پس همه ی کلاس متوجه شده!!!" 

این جوری بود که کاری کردم دیگه جرئت نکن توی کلاس من شوخی و خنده بکنه. 

خاطره دوم: 

وقتی که شما دارید یک مبحث زیبای ریاضی رو برای دانشجو ها باز می کنید و از تدریس دارید اوج لذت رو می برید وقتی تدریس تموم میشه و منتظر سوالات دانشجویان هستید و اولین سوال پرسیده میشه"استاد، این مبحث توی امتحان می یاد؟"

و شما جواب می دید" بله! 2 نمره سوال می یاد" 

و اون میگه" پس هیچی، جای نگرانی نیست!!!" 

شما اعصابتون خرد میشه و فکر می کنین داشتید برای .... توضیح می دادید. 

این بود خاطره های من اگه وقت شد بازم خاطراتمو ادامه میدم. 

 

 

چرا کنکور قبول نمی شویم؟

سلام به همه ی برو بچ مدرسه 

امروز یک مطلب می زارم که متوجه شید چرا یک دانش آموز معمولی نمی تونه دانشگاه قبول شه 

اینم دلایلش: 

1) در سال 52 تا جمعه داریم و خودتون می دانید که جمعه ها فقط برای استراحت است.به این ترتیب 313 روز باقی می ماند(امیدوارم بدونید هر سال 356 روزه البته اگه دبیات بزاره). 

2) حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که بدلیل گرما یک فرد معمولی نمی تواند مطالعه دقیقی دشته باشد بنابراین 263 روز دیگر باقی می ماند. 

3) در هر روز 8 ساعت خواب برای سلامتی لازم است که در مجموع و در سال می شود 122 روز پس 141 روز دیگر باقی می ماند. 

4) یک ساعت تفریح برای سلامتی روح و جسم لازم است که در کل 15 روز می شود پس 126 روز باقی می ماند. 

۵) به طور طبیعی برای خوردن غذا در روز 2 ساعت لازم است که در کل سال می شود30 روز پس 96 روز دیگر باقی است. 

6) یک ساعت در روز برای گفت و گو و تبادل افکار به صورت تلفنی و غیره لازم است چرا که انسان موجودی اجتماعی است. این خود 15 روز است.پس 81 روز باقی می ماند. 

7) روز های امتحان 35 روز از سال را به خود اختصاص میدهند پس 46 روز باقی می ماند. 

8) تعطیلات نوروزی و اعیاد مختلف دست کم 30 روز در سال هستند پس 16 روز باقی می ماند. 

9) در سال شما 10 روز را به بازی می گذرانید پس 6روز دیگر باقی است. 

10) در سال دست کم 3 روز به بیماری می گذرانید پس 3 روز دیگر باقی است. 

11) سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در سال در بر می گیرد پس یک روز باقی است. 

12) یک روز باقی مانده و آن روز،روز تولد شماست. چگونه می توان در آن روز درس خواند؟ 

نتیجه اخلاقی: 

پس یک داوطلب معمولی نمی تواند امیدی برای قبولی در دانشگاه داشته باشد.

 می دونم الان چی میگید مثلا میگید می تونه تولدش در تعطیلات باشه با بقیه چیز ها هر کس بتونه در نظر ها کار ی کنه که 100 روز باقی بمونه یک بستنی از من هدیه داره . 

 

 

 

.....

آقا سلام . 

اعصابمون خورد شد اینقدر گفتن چرا وبلاگ رو بروظ نمی کنی . 

چشم  

خیالتون راحت شد ؟؟؟؟ 

این وبلاگ 4 تا نویسنده داره که هر کدم ماهی یکبار سر می زنن .  

مقصر من (سینا) نیستم . حلالم کنید . 

از شوخی گذشته حقیقت اینه که به دلیل کمبود وقت و کارت اینترنت (به طور با کلاس تر ADSL ) و داشتن دبیرانی همچون (جناب) آقای راسخ نورد دیگه چی میشه کرد ؟؟؟؟؟ 

3 راه بیشتر نداریم : 

1- تعداد نویسنده های کلاسی رو زیاد کنیم. 

2- تعدادی نویسنده از بیرون مدرسه بیاریم . 

3- و آخرین راه که بهترین راه و سخت ترین راه و......... است اینه که تعداد دبیرامونو کم کنیم. 

 

از اون گذشته با روی کار آمدن رقبایی چون وب سایت آقای زهری(اوووووووووووووووو) و ج ای ها (بااااااااااااااااااله) ما دیگه جایی برای خودمون نمی بینیم !! 

 به دلیل ح....ت برخی از ح.....د ها چندین وبلاگ به تقلید از وبلاگ ما ایجاد شده که جای شکرش باقیه که سایت خودمون رو هم ازمون نگرفتن بگن مال ماست (یا دوغ یا شیر یا هر نوع لبنیاتی که عشقتون کشید) خودطون میدونین که منزورم چیه البته منظرورم شاید هم منضروم و احتمال داره که .... 

به طور کلی بی خیال 

فک کنم از پایان سه شنبه بتونم خودم به تنهایی چندین متلب بزارم . 

از این که لتف کردید و عرایظ بنده رو بگوش سپر دید دیگه ارزی ندارم می تونین از شدت عصبانیت از املا ی من بزنین کامپیوتر و کیستون رو بشکونین و کیبوردتون رو بترکونین رم رایانتون رو پاره کنید  یا cpu تون رو ب.....  

یا......... که البته بعدش هم باباتون همین بلا هارو سرتون میاره!!!!!!!!!!!!!  


 

لیست متونی که قراره بزارم تو وبلاگ : 

1- اطلاعاتی در مورد کارکرد وسایل و .... 

2- آموزش نکات و ترفند کامپوتری  

3- نکاتی در مورد خون 

4- شعری جالب و پند آموز 

5- داستانهای جالب 

6- مطالب جوک و تنظ  

7- و..... (اینقدر نقطه نقطه نقطه ...... گذاشتم خسته شدم نمی دونم هرچی خواستین خودتون ازافه کنید)

در پایان هم می تونین تعداد قلط حای منو در نظرات بگین کسی که درست بگه یه مشت می زنم تو کلش می گم خاک بر سرت (نشه!!!) خر زن بدبخت .  

شوخی (ن) کردم.

راستی تا یادم نرفته بگم نظرات فقت جای انتغاد نیست جای پیشنهاد هم است. 

پس پیشنهاد هم بدین . 

مخلصتون سینا

شرح حال دبیران خوبمان

سلام به همه ی خوانندگان وبلاگ ما و به همه ی ب ای ها و  همه ی پرسپولیسی ها و استقلالی ها و همه ی خوانندگان محترم و غیر محترم . امیدوارم با خواندن این مطلب لذت ببرید.

۱- هنر :معلم هنر که یک سال است به مدرسه ی ما آمده . مثل همه ی معلمان هنر معلمی خوش ذوق و فعال با ایده هایی نو که با فعالیت آزاد همه را مشغول هنر کرده است. که هر دانش آموز به فعالیتی خاص مشغول است . مثلا: من و علی و فرهود وسینا و چندی از بچه ها در رشته ی بازیگری به کار گردانی علی فیلی به نام کبری 11 ساختیم که در آن از سس ریختن روی لباس فری تا هر بلایی بخواهید سر ما آمد. آخرش هم هر کی میدید می گفت ترشی نخوری یه چیزی میشی. ممکنه در آینده بذاریمش رو سایت ؛ البته باید از کارگردان اجازه گرفت!!  

۲- زبان: معلم زبان که اگر بخواهم یک کلمه در باره ی ایشان بگویم  میگویم جدی ومقتدر که البته دو کلمه شد! که خوشبختانه ما درس ها را عقب نیستیم و روی برنامه پیش میرویم باوجود اینکه کل تعطیلی های سال سر شنبه ها خراب شد که در شنبه ها هم دو زنگ زبان داریم  ولی باز هم خوشبختانه ما مقاومت کردیم !!!و از امتحانات مبتکران نگو که دلمون پره.   

۳ ـ زیست: معلم زیست بسیار مهربان و با سواد که در دبیرستان های رشت تدریس میکند . بسیار شوخ است و برای تنوع بچه ها را می خنداند . اگر امتحان دارید وشب قبل نتوانسته اید درس بخوانید . بدون تقلب و  استراب میتوانید به او بگویید و جلسه ی بعد امتحان بدهید . ایشان همیشه به بچه ها میگوید نگران نمره نباشید ولی مگر ما می توانیم نگران نباشیم ایشان در سال های اخیر کمی مریض شده بودند و نمی توانستند درست صحبت کنند ولی  با وجود بیماری می آمدند مدرسه و به ما درس میدادند      

 ۴ـ جغرافی:معلم جغرافی با اطلاعات بسیار بالا در زمینه ی زمین شناسی و زلزله که همیشه اسم من را اشتباه میخوانند!!! مدرس دبیرستان که  مدت زیادی است که به مدرسه ی راهنمایی آمده  و به ما درس می دهند همیشه روی برنامه  پیش میروند و اکنون هم  امتحان دوره ای را از کلاس ما گرفته اند  و همه ی ما آماده به استقبال امتحانات آخر سال میرویم.    

  ۵ـ ریاضی: معلم ریاضی که بسیار در زمینه ی روش های نوین تدریس فعال هستند و پر از نکته درس های جور و واجور . با خنده ای جالب ومنحصر به فرد. بچه ها اینقدر به ایشان را علاقه دارند که دور میزشان جمع میشوند و نمی گذارند درس را بگویند . ایشان خیلی به (+) و (-) علاقه دارند و همه ی بچه ها حد اقل یک مثبت و منفی دارند . و با این حال همیشه ایشان می گویند که ما درس را عقب هستیم ! نکته ی جالب تر اینکه ایشان در دادن سوال به ما بسیار عالی عمل میکنند و در سوال حتما باید نکته هایی مانند خط های کمکی و .... باشد. 

۶ـ ورزش : معلم ورزش با مدرک دکترای تربیت بدنی . ایشان همیشه تمرین های کششی خوبی به ما میدهند و همیشه آن ها به درد ما میخورند مثلا الان که این مطالب را می نویسم دستم داره میشکنه. اینم از اون مزه های خیار شوری خودم بود. حتما الان که دارین می خونین می گویید ترشی نخورم یه چیزی میشوم.  

 ۷ـ ادبیات فارسی: معلم ادبیات فارسی که سعی دارند به ما جزوه ای برای کنکور بدهند ,چون تعداد نکته درس هایی که به ما دادند از عدد نجومی هم گذشته !! ما در کلاس ایشان نکات بسیار زیادی در کتاب خود یادداشت میکنیم که دوست داشتم یک صفحه از آن را برای شما اسکن و داخل وب بگذارم که کف کنین که بدلیل اینکه این اطلاعات نبایدپخش بشه از این کار صرف نظر کردم.  

۸ـ شیمی: معلم شیمی که یک بار 30 سال تدریس خود را تمام کرده (باز نشستگی) و به قول خود وارد هفدهمین سال دومین 30 سال تدریس خود شده است!!!!! و باز هم این معلم عزیز و بزرگوار درس میدهند و ما را از گفته های خود بی نسیب نمیگذارند  

۹ـ عربی : معلم  عربی که معلمی همگام با ورزش است یعنی ورزش هایی نظیر تنیس روی میز فوتبال و فوتسال بازی میکنند. و از اون جایی که آبدیت وبلاگ چرندمون بروزه تیم دبیران که شامل معلم عربیمان میشود تیم سوم مسابقات دهه ی فجر  و اول اردو یعنی تیم ما به کاپیتانی علی از تیم دبیران به دروازه بانی من7-2 باختیم حالا شانس آوردیم که بقیه ی معلمان مطرح در آن نبودند و ایشان در آخر کلاس هم به ما اجازه می دهند جک بگوییم و خودشان هم جک می گویند. حالا هم یکی از جک ها را برای شما میگویم( یک روز معلمی روز اول مهر می آید می گوید کتاب باز کنید درس را عقبیم) پس میگوییم: (فوقع ما وقع) یعنی: پس شد آنچه شد. (بی خیال!!)   

۱۰ـ املا و نگارش: معلم املا و نگارش که یک هفته در میان انشاء داریم که من غوغایی در انشای طنز هستم و حنان تکرر ادرار دکترای شعر مزخرف را در این کلاس اخذ کرده است. در هفته ی اخیر هم سر املاء بچه ها مثل اینکه دیشب در خیار شور خوابیده باشند اینقدر مزه ول دادند که  ایشان اعصابشان خرد شد ولی ایشان با بزرگواری ما را بخشیدند. 

توجه:اگر فکر میکنید در این تعریف غلط املائی وجود دارد تعداد آن را نظر دهید اگر هم نبود بدون که سرکاری  

۱۱ـ کامپیوتر: معلم کامپیوتر که یک تشکر ازطرف اعضای سایت بیشتر از همه خودم از ایشان میکنم بخاطر کمک به بهتر شدن وبلاگمون. و از آن جایی که ایشان به همه اجازه ی دانلود با اینترنت مدرسه را میدهند کلاس کار بچه ها از مگ گذشته ودیگه از اینترنت مدرسه ژنرال 4 دانلود میکنند که 1گیگ است. که خوشبختانه ایشان جلوی این کار رو گرفتند ولی از آنجایی که با ما مچ هستند به ما که اجازه میدهند. البته دانلود که نه ولی کار وب چرا که ما بالای سر ایشان  ایستادیم  تا نظر بدهند و اولین نظر را ایشان افتتاح کردند و  حالا هم بالای سر ایشان می ایستیم تا این مطلب را بخوانند.   

۱۲ـحرفه و فن: معلمی بسیار تیز بین (در سر امتحانات ) و با خنده های مرموز و جالب ! که با ما به کارگاه می آیند و کار هایی که بلد نیستیم را به ما آموزش میدهند مانند درست کردن راحت الحلقوم (باسلق) که خوشبختانه همه ی بچه ها بعد از خوردنش اعلام رضایت کردند ولی گروهی که از دبیر محترم کمک نگرفتن باسلقشان کپک زده و گوشه ی کلاس افتاده است 

۱3_ قرآن : دبیر قرآن که مسئول پژوهشی ما هم هستند و زحمت اردو همیشه به عهده ی ایشان است ولی نظر شخصی من این است که اردو گاه سال پیش خیلی بهتر از امسال بود(از نظر اردو گاه) . بعد از اردوی امسال باید قیافه ی بعضی از بچه ها که بیشترشان سال اول بودند را می دیدید یکیشان یک کفش نداشت (چون در باتلاق گیر کرده بود ) چند تا شان هم تا زانو شن ی بودندفکر کنم رفته بودند تو دریا ولی اتفاق بزرگ اردو امسال این بود که یکی بعد از اردو سطل پر از شیشه ی شکسته ای را وسط سالن فوتسال ریخته و آقای پور احمد هم حسابی شر منده شدند و ما از ایشان بخاطر این کار یکی از بچه ها عذر خواهی میکنیم  

14_دینی : من مطمئنم اگر شما ظاهر معلم دینی ما را ببینید 1% هم فکر نمی کنید  ایشان معلم دینی هستند چون معلم دینی ای همگام با تکنولوژی روز هستند که در یک دستشان تسبیح و در دست دیگر ایشان لپ تاپ میبینید ایشان خیلی به اتاق هوشمند و پاور پوینت علاقه مند هستند و ما را همیشه  به اتاق هوشمند برده و به ما پاور پوینت نشان میدهند و ما کلا به ایشان خیلی علاقه مند هستیم  

15_ فیزیک : ایشان معلمی هستند که از سال پیش با ما  بوده اند و بخاطر همین ما بیش از حد با ایشان صمیمی شده ایم بخاطر همین ایشان به ما لطف کرده اند و با بچه های تیم ده ی فجر (از جمله خودم ) در سالن با ما فوتسال کردند که خیلی هم بازی شان خوب بود. ولی متاسفانه  در بعضی از مواقع  در داخل کلاس بعضی از بچه ها کار هایی میکنند و پارازیت هایی ول میدهند که ایشان را خیلی ناراحت میکنند ولی ایشان با بزرگواری همیشه ما را می بخشند 

16_ اجتماعی : ایشان بسیار معلم خوبی هستند که با قوانین خاص خود باعث میشوند که بچه ها آداب اجتماعی خود را حفظ کرده و حرف های دور از منزلت کلاس نزنند نظیر : پارازیت ول دادن که بچه ها هیچوقت در کلاس ایشان از این کار ها نمیکنند و به این ترتیب ایشان جوانان خوبی تحویل جامعه ی علم وادب میدهند 

17_تاریخ : ایشان همیشه سر کلاس درس را جوری توضیح میدهند که بچه ها دوست ندارند ساعت درس ایشان تمام شود ایشان ضمن گفتن درس حرف هایی میزنند که باعث میشود درس شیرین شود و ما ایشان را بخاطر این لفظ شیرین خیلی دوست  می داریم

از دبیران محترم  خواهشمندیم نظرات خوب و سازنده ی خود را برای بهتر شدن وبلاگ ما در قسمت نظر دهی بنویسند و اگر فکر  میکنید مطلبی نوشتیم که نباید درج میشد ویا مطلبی را که دوست دارید درج شود نظر دهید

بدلیل کمبود وقت متاسفانه دبیرانی که امسال دبیر ما نبودند درج نشد که ما از این بزرگواران پوزش می طلبیم 

 

مخلصتان آرین

متن یک کارت عروسی جالب

سلام دوستان عزیز این هم یک شعر جالب که برایتان گذاشتم امیدوارم روده بر نشوید!!!   

 آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست

با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید

ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است

لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید

بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ

معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید

تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه

با غذا و میوه ی آن جشن، افطاری کنید

البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها

پیش فامیل مقابل آبروداری کنید

میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است

پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید

گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی

دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید

موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان

پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر

هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید

در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب

کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید

گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه

چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید

ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک

دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید

لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست

از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید

البته هر چیز دارد مرزی و اندازه ای

پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید

حرکت موزون اگر درکرد از خود، دیگری

با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید

کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟

با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید

در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور

بی اداو منت و هرگونه اطواری کنید                                               

مخلصتان آرین 

 

 

برداشته شده ازسایت  www.itanz.com

بخون بخون حال بکن، دنیا رو خوشحال بکن!

باز هم سلامی چو بوی خوش پلوتونیم به شما وبلاگ نویسان و وبلاگ نگاران و وبلاگ سواران و..... بقیه شو خودتون میدونین 

 

اول بگم امروز خوشی زیر بمباران مشت ولگد بچه های کلاس قرار گرفت بدلیل غلط اضافه. 

اسامی افرادی که از این کار خیر یعنی زدن خوشی x-box ثواب کردند بشرح زیر است: 

(الی خرزن- خودم- عرفان شوتبال- مراد بالخاش-و مبارز قدیمی:عبید خوج خور!) 

 

البته من امروز طبع شاعریم گل کرد و 2 شعر زیبا سرودم(البته قرار بود شعر های مزخرف حنان را برایتان بذاریم . شرمنده!) 

اولی که شعر فرد است(اگر نمیدانید یعنی چه به جزوه ادبیات اولین تابستان در مدرسه رجوع کنید): 

    

ای بروبچ، ای بروبچ، وقتی خوشی خر بزنه / موقع جشن گرفتنه!  

 

و اما دومیکه در باره کلاس هنره: 

 

آمدی جای رسا غوغا نمودی ای دبیر/ رفتی وهنر کده بر پا نمودی ای دبیــــــــــــــــــر 

روز اول آمدم ازبهر فیلم اسمش فلان/ گفتی بر من ای پسر،رو بنویس سکــــانس پلان  

بـعـــد سـاعـتـهــا و روزای بلنــــــــــد/ فکــــــرم انـــــــدر آسیــــا ، چین و هلنـد  

 ســــاعت 4 صبح فینیشیــــــــــدم/ همان لحظه و در دم میدانی؟ فــیلمم دیـدم       

 خواستی ببری آنروز مارا هوشمند کلاس/ در عوض ما شنیدیم(تئودور) و(دیوید کراس) 

امروزم تو ای دبیر جا گذاشتی فیلم من/ کار آیینه کاری دادی تو در این سخــــــــــــــن: 

((بچه ها تا شنبه و پنجشنبه باید کرد کار/ آنچه میگویم بینجامید نگردید بیکــــــــــــار!)) .

 

علی...