ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

آرامش چیست؟؟؟

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.
آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.
اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود.
در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.
تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد.
اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود.
آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بود.
این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هماهنگی نداشت.
اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.
آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود.
پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.
بعد توضیح داد :
آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، آرامش در قلب ما حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است


داستان آموزنده 2

 در نظر دهند گان کسی هست که این پیشنهاداتو میده و ما هم بر حسب احترام پیشنهادشان را انتشار می دهیم و منتظر پیشنهادات بعدیشان هم هستیم

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.
بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و و قتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند :
دیگر چاره ایی نیست .شما به زودی خواهید مرد .
دو قورباغه حرفهای آنها را نشنیده گرفتند و با
تمام توانشان کوشیدند تا از گودال خارج شوند.
اما قورباغه های دیگر دائما به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید چون نمی توانید از گودال خارج شوید ! به زودی خواهید مرد . بالاخره یکی از قورباغه ها تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت .او بی درنگ به ته گودال پرتاب شد و مرد.اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد .بقیه قورباغه ها ٿریاد می زدند که دست از تلاش بردار !اما او با توان بیشتری برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد و بالاخره از گودال خارج شد.
وقتی از گودال بیرون آمد بقیه قورباغه ها از او پرسیدند : مگر تو حرفهای ما را نشنیدی ؟
معلوم شد که قورباغه ناشنوا است و در واقع او در تمام راه فکرمی کرده که دیگران او را تشویق می کنند .  

انتخاب وزیر کارآزموده

پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند.
آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید.
پادشاه بیرون رفت و در را بست. سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند.
نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود. آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد،
باز شد و بیرون رفت!
و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد!
که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته.
وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: کار را بس کنید. آزمون پایان یافته.
من نخست وزیرم را انتخاب کردم.آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند:
چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی کرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود. او چگونه توانست
مسئله را حل کند؟ مرد گفت:مسئله ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین
سؤال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظه ای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟
نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسأله ای وجود دارد، چگونه می توان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛
هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است.
پادشاه گفت: آری، کلک در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید.
این مرد، می داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد.
این دقیقا مشابه وضعیت بشریت است، چون در هرگز بسته نبوده است. 

 

 

                                                                  

خاطرات یک استاد!!!!

گفتم امروز خاطرات یک استاد رو براتون بزارم جالب باشه 

آشنایی: من استاد ریاضیات هستم که به صورت حق التدریسی در چند دانشگاه تدریس می کنم و نوشته های زیر خاطرات این کلاس ها هست. 

خاطره اول: 

از اول کلاس می گفت و می خندید و هیچ راهی برای ساکت کردنش نبود پس من با خودم فکر کردم که یک روز جلوی همه دانشجو ها حالشو بگیرم.  

یک روز پس از تموم شدن تدریس از همه پرسیدم"کسی سوالی نداره؟همه متوجه شدین؟" 

و دیدم کسی حرفی نمیزنه پس از اون پرسیدم "شما چطور؟" اون گفت" نه استاد، متوجه شدم" 

بعد من گفتم" خیالم راحت شد چون شما مینیموم مطلق کلاس هستید اگر شما متوجه شدید پس همه ی کلاس متوجه شده!!!" 

این جوری بود که کاری کردم دیگه جرئت نکن توی کلاس من شوخی و خنده بکنه. 

خاطره دوم: 

وقتی که شما دارید یک مبحث زیبای ریاضی رو برای دانشجو ها باز می کنید و از تدریس دارید اوج لذت رو می برید وقتی تدریس تموم میشه و منتظر سوالات دانشجویان هستید و اولین سوال پرسیده میشه"استاد، این مبحث توی امتحان می یاد؟"

و شما جواب می دید" بله! 2 نمره سوال می یاد" 

و اون میگه" پس هیچی، جای نگرانی نیست!!!" 

شما اعصابتون خرد میشه و فکر می کنین داشتید برای .... توضیح می دادید. 

این بود خاطره های من اگه وقت شد بازم خاطراتمو ادامه میدم. 

 

 

داستانی آموزنده

 سلام به همه 

 این داستان پیشنهاد یکی از نظر دهندگان هست و ما از پیشنهادش ممنونیم  

داستانی است از لطف رب

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. 
او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد.
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.
اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه جیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه درجا خشک اش زد............ فریاد زد: "" خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟""
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد.
مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟
آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم.
وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید دلمان را ببازیم..........
چون حتی در میان درد و رنج دست خدا در کار زندگی مان است.
پس به یاد داشته باش ، در زندگی اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خداوند را به کمک می خواند . 

                                                                          

چرا کنکور قبول نمی شویم؟

سلام به همه ی برو بچ مدرسه 

امروز یک مطلب می زارم که متوجه شید چرا یک دانش آموز معمولی نمی تونه دانشگاه قبول شه 

اینم دلایلش: 

1) در سال 52 تا جمعه داریم و خودتون می دانید که جمعه ها فقط برای استراحت است.به این ترتیب 313 روز باقی می ماند(امیدوارم بدونید هر سال 356 روزه البته اگه دبیات بزاره). 

2) حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که بدلیل گرما یک فرد معمولی نمی تواند مطالعه دقیقی دشته باشد بنابراین 263 روز دیگر باقی می ماند. 

3) در هر روز 8 ساعت خواب برای سلامتی لازم است که در مجموع و در سال می شود 122 روز پس 141 روز دیگر باقی می ماند. 

4) یک ساعت تفریح برای سلامتی روح و جسم لازم است که در کل 15 روز می شود پس 126 روز باقی می ماند. 

۵) به طور طبیعی برای خوردن غذا در روز 2 ساعت لازم است که در کل سال می شود30 روز پس 96 روز دیگر باقی است. 

6) یک ساعت در روز برای گفت و گو و تبادل افکار به صورت تلفنی و غیره لازم است چرا که انسان موجودی اجتماعی است. این خود 15 روز است.پس 81 روز باقی می ماند. 

7) روز های امتحان 35 روز از سال را به خود اختصاص میدهند پس 46 روز باقی می ماند. 

8) تعطیلات نوروزی و اعیاد مختلف دست کم 30 روز در سال هستند پس 16 روز باقی می ماند. 

9) در سال شما 10 روز را به بازی می گذرانید پس 6روز دیگر باقی است. 

10) در سال دست کم 3 روز به بیماری می گذرانید پس 3 روز دیگر باقی است. 

11) سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در سال در بر می گیرد پس یک روز باقی است. 

12) یک روز باقی مانده و آن روز،روز تولد شماست. چگونه می توان در آن روز درس خواند؟ 

نتیجه اخلاقی: 

پس یک داوطلب معمولی نمی تواند امیدی برای قبولی در دانشگاه داشته باشد.

 می دونم الان چی میگید مثلا میگید می تونه تولدش در تعطیلات باشه با بقیه چیز ها هر کس بتونه در نظر ها کار ی کنه که 100 روز باقی بمونه یک بستنی از من هدیه داره . 

 

 

 

.....

آقا سلام . 

اعصابمون خورد شد اینقدر گفتن چرا وبلاگ رو بروظ نمی کنی . 

چشم  

خیالتون راحت شد ؟؟؟؟ 

این وبلاگ 4 تا نویسنده داره که هر کدم ماهی یکبار سر می زنن .  

مقصر من (سینا) نیستم . حلالم کنید . 

از شوخی گذشته حقیقت اینه که به دلیل کمبود وقت و کارت اینترنت (به طور با کلاس تر ADSL ) و داشتن دبیرانی همچون (جناب) آقای راسخ نورد دیگه چی میشه کرد ؟؟؟؟؟ 

3 راه بیشتر نداریم : 

1- تعداد نویسنده های کلاسی رو زیاد کنیم. 

2- تعدادی نویسنده از بیرون مدرسه بیاریم . 

3- و آخرین راه که بهترین راه و سخت ترین راه و......... است اینه که تعداد دبیرامونو کم کنیم. 

 

از اون گذشته با روی کار آمدن رقبایی چون وب سایت آقای زهری(اوووووووووووووووو) و ج ای ها (بااااااااااااااااااله) ما دیگه جایی برای خودمون نمی بینیم !! 

 به دلیل ح....ت برخی از ح.....د ها چندین وبلاگ به تقلید از وبلاگ ما ایجاد شده که جای شکرش باقیه که سایت خودمون رو هم ازمون نگرفتن بگن مال ماست (یا دوغ یا شیر یا هر نوع لبنیاتی که عشقتون کشید) خودطون میدونین که منزورم چیه البته منظرورم شاید هم منضروم و احتمال داره که .... 

به طور کلی بی خیال 

فک کنم از پایان سه شنبه بتونم خودم به تنهایی چندین متلب بزارم . 

از این که لتف کردید و عرایظ بنده رو بگوش سپر دید دیگه ارزی ندارم می تونین از شدت عصبانیت از املا ی من بزنین کامپیوتر و کیستون رو بشکونین و کیبوردتون رو بترکونین رم رایانتون رو پاره کنید  یا cpu تون رو ب.....  

یا......... که البته بعدش هم باباتون همین بلا هارو سرتون میاره!!!!!!!!!!!!!  


 

لیست متونی که قراره بزارم تو وبلاگ : 

1- اطلاعاتی در مورد کارکرد وسایل و .... 

2- آموزش نکات و ترفند کامپوتری  

3- نکاتی در مورد خون 

4- شعری جالب و پند آموز 

5- داستانهای جالب 

6- مطالب جوک و تنظ  

7- و..... (اینقدر نقطه نقطه نقطه ...... گذاشتم خسته شدم نمی دونم هرچی خواستین خودتون ازافه کنید)

در پایان هم می تونین تعداد قلط حای منو در نظرات بگین کسی که درست بگه یه مشت می زنم تو کلش می گم خاک بر سرت (نشه!!!) خر زن بدبخت .  

شوخی (ن) کردم.

راستی تا یادم نرفته بگم نظرات فقت جای انتغاد نیست جای پیشنهاد هم است. 

پس پیشنهاد هم بدین . 

مخلصتون سینا

در گذشت ....

در گذشت جناب آقای میر سهیل را به همه ی دوستان و آشنایان وى تسلیت می گوییم . امروز  

مورخ 6/4/89 مجلس سوم ایشان از ساعت 5 تا 5/6 بعد از ظهر واقع در مسجد سوخته ی مطهری بر پاست . از تمام دوستان و آشنایان خواهشمندیم با شرکت در مراسم ایشان موجب شادی روحش شوند . 

 

 برای شادی روحش صلوات. 

 

برای دیدن تصاویری از ایشان به ادامه ى مطلب مراجعه کنید . 

ادامه مطلب ...

ای که صدات سکوت شاعرانست...

 

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد 

 

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:مترادف loveاست

 

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است

  

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی  هست که هرگز تنها نیست

 

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدمربایی هست که قلب را به سوی خود می کشد

 

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی  است که نمی توان توصیفش کرد

 

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد

 

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود

 

 از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع و مستقبل ندارد

 

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها عنصری  هست که بدون اکسیژن می سوزد

  

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها بیماری هست که از راه چشم وارد می شود اما در قلب تاثیر میگذارد  

 

 از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان 

حال واقعا عشق چیست؟؟؟؟

زیبایی های آدم به چیست ؟؟؟؟

The strength of a man

قدرت و صلابت یک مرد

in the width of his shoulders The strength of a man isn't seen

encircle you It is seen in the width of his arms that

قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست

بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه

voice The strength of a man isn't in the deep tone of his

It is in the gentle words he whispers

قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه

بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه

man isn't how many buddies he has The strength of a

kids It is how good a buddy he is with his

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق داره

بلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هست

The strength of a man isn't in how respected he is at work

is in how respected he is at home It

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر در محیط کار قابل احترام هست

بلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست

man isn't in how hard he hits The strength of a

touches It is in how tender he

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر دست بزن داره

بلکه به این هست که چه دست نوازشگری میتونه داشته باشه

The strength of a man isn't how many women he's Loved by

in can he be true to one woman It is

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا زن عاشقشن

بلکه به این هست تنها عشق واقعی یه زن باشه

man isn't in the weight he can lift The strength of a

and overcome It is in the burdens he can understand

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه وزنه سنگینی رو میتونه بلند کنه

بلکه بستگی به مسائل و مشکلاتی داره که از پس حل اونا بر بیاد

Beauty of Woman

زیبایی یک زن

The beauty of a woman Is not in the clothes she wears... The figure

she  carries Or the way she combs her hair

The beauty of a woman must be seen from her eyes

is the doorway to her heart, The place where love Because that resides

زیبایی یه زن به لباسهایی که پوشیده

و یا مدل مویی که واسه خودش ساخته نیست

زیبایی یه زن باید از چشماش دیده بشه

به خاطر این که چشماش دروازه ی قلبش هستند، جایی که منزلگه عشق

میتونه باشه

woman Is not in a facial mole The beauty of a

soul But true beauty in a woman is reflected in her

زیبایی یه زن به خط و خال صورتش نیست

... ژستی که گرفته

بلکه زیبایی واقعی یه زن انعکاس در روحش داره

that she lovingly gives It is the caring

The passion that she shows

woman The beauty of a

With passing years-only grows

محبت و توجهی که عاشقانه ابراز میکنه

هیجانی که در زمان دیدار از خودش بروز میده

زیبایی یک زن هست

چیزی که با گذشت سالیان متمادی افزایش پیدا میکنه

 

منـــاجــات

خدای من 

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ 

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. 

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟ 

گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود. 

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ 

گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید. 

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ 

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی. 

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ 

گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم. 

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت ... 

گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت ... 

  

ویروس خانمان سوز

در روز های آتی هیچ ایمیلی را با موضوع Black in  the White House باز نکنید .

این پیغام ویروسی است .

 این ویروس مشعل المپیک را روشن می کند و کلیه اطلاعات درایو c  شما را از بین میبرد . این ویروس ممکن است از طرف (با نام) یکی از افراد شناخته شده از لیست آدرسهایتان باشد .

راهنمایی : پیغام پیش رو را به همه برسانید جون دریافت 25 بار این ایمیل بهتر از یک بار باز کردن این ایمیل ویروسی فوق الذکر است.اگر پیغامی با موضع black in the white house حتی از یکی از دوستان دریافت کردید آن را باز نکرده و بلافاصله کامپیوترتان را خاموش کنید .

این بدترین ویروس معرفی شده توسط CNN است .ویروسی است که به تازگی شناسایی شده و توسط مایکروسافت در ردیف مخربترین ویروس ها دسته بندی شده است .

این ویروس توسط ‌ McAfee  شناسایی شده و تا کنون راه حلی برای آن پیدا نشده است .این ویروس به راحتی هارددیسک شما را یعنی مکانی که اطلاعات حیاتی شما ذخیره شده است را نابود می کند.

مراقب رایانه ی خود باشید ....... 

 

شرح حال دبیران خوبمان

سلام به همه ی خوانندگان وبلاگ ما و به همه ی ب ای ها و  همه ی پرسپولیسی ها و استقلالی ها و همه ی خوانندگان محترم و غیر محترم . امیدوارم با خواندن این مطلب لذت ببرید.

۱- هنر :معلم هنر که یک سال است به مدرسه ی ما آمده . مثل همه ی معلمان هنر معلمی خوش ذوق و فعال با ایده هایی نو که با فعالیت آزاد همه را مشغول هنر کرده است. که هر دانش آموز به فعالیتی خاص مشغول است . مثلا: من و علی و فرهود وسینا و چندی از بچه ها در رشته ی بازیگری به کار گردانی علی فیلی به نام کبری 11 ساختیم که در آن از سس ریختن روی لباس فری تا هر بلایی بخواهید سر ما آمد. آخرش هم هر کی میدید می گفت ترشی نخوری یه چیزی میشی. ممکنه در آینده بذاریمش رو سایت ؛ البته باید از کارگردان اجازه گرفت!!  

۲- زبان: معلم زبان که اگر بخواهم یک کلمه در باره ی ایشان بگویم  میگویم جدی ومقتدر که البته دو کلمه شد! که خوشبختانه ما درس ها را عقب نیستیم و روی برنامه پیش میرویم باوجود اینکه کل تعطیلی های سال سر شنبه ها خراب شد که در شنبه ها هم دو زنگ زبان داریم  ولی باز هم خوشبختانه ما مقاومت کردیم !!!و از امتحانات مبتکران نگو که دلمون پره.   

۳ ـ زیست: معلم زیست بسیار مهربان و با سواد که در دبیرستان های رشت تدریس میکند . بسیار شوخ است و برای تنوع بچه ها را می خنداند . اگر امتحان دارید وشب قبل نتوانسته اید درس بخوانید . بدون تقلب و  استراب میتوانید به او بگویید و جلسه ی بعد امتحان بدهید . ایشان همیشه به بچه ها میگوید نگران نمره نباشید ولی مگر ما می توانیم نگران نباشیم ایشان در سال های اخیر کمی مریض شده بودند و نمی توانستند درست صحبت کنند ولی  با وجود بیماری می آمدند مدرسه و به ما درس میدادند      

 ۴ـ جغرافی:معلم جغرافی با اطلاعات بسیار بالا در زمینه ی زمین شناسی و زلزله که همیشه اسم من را اشتباه میخوانند!!! مدرس دبیرستان که  مدت زیادی است که به مدرسه ی راهنمایی آمده  و به ما درس می دهند همیشه روی برنامه  پیش میروند و اکنون هم  امتحان دوره ای را از کلاس ما گرفته اند  و همه ی ما آماده به استقبال امتحانات آخر سال میرویم.    

  ۵ـ ریاضی: معلم ریاضی که بسیار در زمینه ی روش های نوین تدریس فعال هستند و پر از نکته درس های جور و واجور . با خنده ای جالب ومنحصر به فرد. بچه ها اینقدر به ایشان را علاقه دارند که دور میزشان جمع میشوند و نمی گذارند درس را بگویند . ایشان خیلی به (+) و (-) علاقه دارند و همه ی بچه ها حد اقل یک مثبت و منفی دارند . و با این حال همیشه ایشان می گویند که ما درس را عقب هستیم ! نکته ی جالب تر اینکه ایشان در دادن سوال به ما بسیار عالی عمل میکنند و در سوال حتما باید نکته هایی مانند خط های کمکی و .... باشد. 

۶ـ ورزش : معلم ورزش با مدرک دکترای تربیت بدنی . ایشان همیشه تمرین های کششی خوبی به ما میدهند و همیشه آن ها به درد ما میخورند مثلا الان که این مطالب را می نویسم دستم داره میشکنه. اینم از اون مزه های خیار شوری خودم بود. حتما الان که دارین می خونین می گویید ترشی نخورم یه چیزی میشوم.  

 ۷ـ ادبیات فارسی: معلم ادبیات فارسی که سعی دارند به ما جزوه ای برای کنکور بدهند ,چون تعداد نکته درس هایی که به ما دادند از عدد نجومی هم گذشته !! ما در کلاس ایشان نکات بسیار زیادی در کتاب خود یادداشت میکنیم که دوست داشتم یک صفحه از آن را برای شما اسکن و داخل وب بگذارم که کف کنین که بدلیل اینکه این اطلاعات نبایدپخش بشه از این کار صرف نظر کردم.  

۸ـ شیمی: معلم شیمی که یک بار 30 سال تدریس خود را تمام کرده (باز نشستگی) و به قول خود وارد هفدهمین سال دومین 30 سال تدریس خود شده است!!!!! و باز هم این معلم عزیز و بزرگوار درس میدهند و ما را از گفته های خود بی نسیب نمیگذارند  

۹ـ عربی : معلم  عربی که معلمی همگام با ورزش است یعنی ورزش هایی نظیر تنیس روی میز فوتبال و فوتسال بازی میکنند. و از اون جایی که آبدیت وبلاگ چرندمون بروزه تیم دبیران که شامل معلم عربیمان میشود تیم سوم مسابقات دهه ی فجر  و اول اردو یعنی تیم ما به کاپیتانی علی از تیم دبیران به دروازه بانی من7-2 باختیم حالا شانس آوردیم که بقیه ی معلمان مطرح در آن نبودند و ایشان در آخر کلاس هم به ما اجازه می دهند جک بگوییم و خودشان هم جک می گویند. حالا هم یکی از جک ها را برای شما میگویم( یک روز معلمی روز اول مهر می آید می گوید کتاب باز کنید درس را عقبیم) پس میگوییم: (فوقع ما وقع) یعنی: پس شد آنچه شد. (بی خیال!!)   

۱۰ـ املا و نگارش: معلم املا و نگارش که یک هفته در میان انشاء داریم که من غوغایی در انشای طنز هستم و حنان تکرر ادرار دکترای شعر مزخرف را در این کلاس اخذ کرده است. در هفته ی اخیر هم سر املاء بچه ها مثل اینکه دیشب در خیار شور خوابیده باشند اینقدر مزه ول دادند که  ایشان اعصابشان خرد شد ولی ایشان با بزرگواری ما را بخشیدند. 

توجه:اگر فکر میکنید در این تعریف غلط املائی وجود دارد تعداد آن را نظر دهید اگر هم نبود بدون که سرکاری  

۱۱ـ کامپیوتر: معلم کامپیوتر که یک تشکر ازطرف اعضای سایت بیشتر از همه خودم از ایشان میکنم بخاطر کمک به بهتر شدن وبلاگمون. و از آن جایی که ایشان به همه اجازه ی دانلود با اینترنت مدرسه را میدهند کلاس کار بچه ها از مگ گذشته ودیگه از اینترنت مدرسه ژنرال 4 دانلود میکنند که 1گیگ است. که خوشبختانه ایشان جلوی این کار رو گرفتند ولی از آنجایی که با ما مچ هستند به ما که اجازه میدهند. البته دانلود که نه ولی کار وب چرا که ما بالای سر ایشان  ایستادیم  تا نظر بدهند و اولین نظر را ایشان افتتاح کردند و  حالا هم بالای سر ایشان می ایستیم تا این مطلب را بخوانند.   

۱۲ـحرفه و فن: معلمی بسیار تیز بین (در سر امتحانات ) و با خنده های مرموز و جالب ! که با ما به کارگاه می آیند و کار هایی که بلد نیستیم را به ما آموزش میدهند مانند درست کردن راحت الحلقوم (باسلق) که خوشبختانه همه ی بچه ها بعد از خوردنش اعلام رضایت کردند ولی گروهی که از دبیر محترم کمک نگرفتن باسلقشان کپک زده و گوشه ی کلاس افتاده است 

۱3_ قرآن : دبیر قرآن که مسئول پژوهشی ما هم هستند و زحمت اردو همیشه به عهده ی ایشان است ولی نظر شخصی من این است که اردو گاه سال پیش خیلی بهتر از امسال بود(از نظر اردو گاه) . بعد از اردوی امسال باید قیافه ی بعضی از بچه ها که بیشترشان سال اول بودند را می دیدید یکیشان یک کفش نداشت (چون در باتلاق گیر کرده بود ) چند تا شان هم تا زانو شن ی بودندفکر کنم رفته بودند تو دریا ولی اتفاق بزرگ اردو امسال این بود که یکی بعد از اردو سطل پر از شیشه ی شکسته ای را وسط سالن فوتسال ریخته و آقای پور احمد هم حسابی شر منده شدند و ما از ایشان بخاطر این کار یکی از بچه ها عذر خواهی میکنیم  

14_دینی : من مطمئنم اگر شما ظاهر معلم دینی ما را ببینید 1% هم فکر نمی کنید  ایشان معلم دینی هستند چون معلم دینی ای همگام با تکنولوژی روز هستند که در یک دستشان تسبیح و در دست دیگر ایشان لپ تاپ میبینید ایشان خیلی به اتاق هوشمند و پاور پوینت علاقه مند هستند و ما را همیشه  به اتاق هوشمند برده و به ما پاور پوینت نشان میدهند و ما کلا به ایشان خیلی علاقه مند هستیم  

15_ فیزیک : ایشان معلمی هستند که از سال پیش با ما  بوده اند و بخاطر همین ما بیش از حد با ایشان صمیمی شده ایم بخاطر همین ایشان به ما لطف کرده اند و با بچه های تیم ده ی فجر (از جمله خودم ) در سالن با ما فوتسال کردند که خیلی هم بازی شان خوب بود. ولی متاسفانه  در بعضی از مواقع  در داخل کلاس بعضی از بچه ها کار هایی میکنند و پارازیت هایی ول میدهند که ایشان را خیلی ناراحت میکنند ولی ایشان با بزرگواری همیشه ما را می بخشند 

16_ اجتماعی : ایشان بسیار معلم خوبی هستند که با قوانین خاص خود باعث میشوند که بچه ها آداب اجتماعی خود را حفظ کرده و حرف های دور از منزلت کلاس نزنند نظیر : پارازیت ول دادن که بچه ها هیچوقت در کلاس ایشان از این کار ها نمیکنند و به این ترتیب ایشان جوانان خوبی تحویل جامعه ی علم وادب میدهند 

17_تاریخ : ایشان همیشه سر کلاس درس را جوری توضیح میدهند که بچه ها دوست ندارند ساعت درس ایشان تمام شود ایشان ضمن گفتن درس حرف هایی میزنند که باعث میشود درس شیرین شود و ما ایشان را بخاطر این لفظ شیرین خیلی دوست  می داریم

از دبیران محترم  خواهشمندیم نظرات خوب و سازنده ی خود را برای بهتر شدن وبلاگ ما در قسمت نظر دهی بنویسند و اگر فکر  میکنید مطلبی نوشتیم که نباید درج میشد ویا مطلبی را که دوست دارید درج شود نظر دهید

بدلیل کمبود وقت متاسفانه دبیرانی که امسال دبیر ما نبودند درج نشد که ما از این بزرگواران پوزش می طلبیم 

 

مخلصتان آرین

کریس

با سلام

علی هستم با یه عالمه حرف براتون !

امروز می خوام یه چیزی رو که خیلی وقت پیش بهتون قول نداده بودم رو در این صفه بنویسم.

امروز میخوام یکی از شعر های کریس د برگ  و معنی فارسی اون رو مفت و مجانی بذارم تو سایت ! (شرط هیچکدومتون حتی نام این بابا رو هم نشنیدین)

نکته جالب: با کار قبلی (شعر عروسی) و این کار من میتوان در یافت که سایت ما داره  مثل آدمیزاد میشه و از چیز های چرت و پرت جدا ! (حذف فعل بقرینه لفظی!!!)

و اما شعر: بچه های عزیز و نازنین ، فرشته های زیر زمین (استعاره از موش)  بدلیل وجود چند کلمه که در ترجمه مجبور بودم ازشون استفاده کنم لطفا بی جنبگی تون گل نکنه ( همینجوری هم بدلیل جلو گیری از بی جنبه شدنتان چندین کلمه رو در ترجمه عوض کردم )

“Tender Hands”

دستهای مهربان

Oh how, at the journey's end, آه ، چگونه در پایان سفر

I lie in the heat of the night در گرمای شب ماندم

Feeling the heartache, wondering why, قلبم درد میکند ،در تعجبم که چرا

I want a friend, یک دوست می خواهم

I want a friend to lay down beside me, یک دوست می خواهم تا نزدیکم بیاید

I want a friend; I want her now, یک دوست می خواهم همین حالا

Someone who knows what I mean when I say, کسی که بداند منظورم چیست وقتی که می گویم ،

That I need Tender hands to hold me, من دستهای مهربانی را می خواهم که مرا نگاه دارد

I need tender hands tonight, امشب دستهایی مهربان میخواهم

Will you lay them on my shoulders, آیا آنها را بر شانه ام می گذاری؟

Will you lay them on my eyes, آیا آنها را بر چشمانم می گذاری؟

And I need tender hands to take me All the way to paradise دستهای مهربانی می خواهم که تا بهشت مرا با خود ببرد

Then, when it's over, و در آخر

I need tender hands to hold me through the night; که مرا سراسرا شب در بر گیرد دستهای مهربانی می خواهم

………………………

Touch me with your velvet mouth, با دهان مخملینت لمسم  کن

I will give all the love that I haveتمام عشق درونم را نثارت میکنم

Under the moonlight, reaching your heart, در زیر نور مهتاب به قلبت راه می یابم

Where are you now, where are you now, اکنون کجایی؟ کجایی؟

Come out of the shadows, از میان سایه ها بیرون بیا

Where are you now, I want you now, اکنون کجایی ،که تو را اکنون می خواهم

You know that I cannot always be strong, می دانی که نمی توانم همیشه استوار باشم

And I need Tender hands to hold me, و من دستهایی مهربان می خواهم که مرا در بر گیرد

I need tender hands tonight, امشب به دستهایی مهربان نیازمندم

Will you lay them on my shoulders, آیا آن دستها را را بر شانه ام می گذاری؟

Will you lay them on my eyes, آیاآنها را بر چشمانم می گذاری؟

And I need tender hands to take me, دستهای مهربانی می خواهم که مرا

All the way to paradise, تا بهشت با خود ببرد

Then, when it's over, و در آخر

I need tender hands  دستهای مهربانی می خواهم

To hold me through the night; که مرا در شب در بر گیرد

I am only a voice in a city of noise, من تنها صدایی در شهری شلوغ ام

Can you hear me this time, اینبار صدایم را می شنوی؟

And I see the storm grow, می بینم طوفانی شکل می گیرد

There's a light in the desert tonight; امشب نوری دربیابانهاست

And I need tender hands, و من دستهای مهربانی می خواهم

Give me tender hands, دستهایی مهربان به من بده

Will you lay them on my shoulders, آیا آنها را بر شانه هایم میگذاری؟

Oh give me Tender hands to take me آه، دستهایی مهربان به من بده تا مرا

All the way to paradise, تا بهشت ببرد

Then, when it's over, و در نهایت

I have tender hands  من دستهایی مهربان خواهم داشت

To hold you through the night, darling, که سرتاسر شب تورا نزد من نگاه میدارد، ای نازنین

My tender hands will hold you through the night; دستهای مهربانم تورا سرتاسر شب نگاه خواهد داشت

I want your tender hands, دستهای مهربانت را می خواهم

You have tender hands, تو دستهایی مهربان داری

I want those tender hands, آن دستهای مهربان را می خواهم

در ضمن سفارشات ترجمه های بعدی آهنگ های کریس رو هم قبول میکنیم اگه سرم شلوغ نباشه! توی بخش نظرات سفارش بدین.            علی

متن یک کارت عروسی جالب

سلام دوستان عزیز این هم یک شعر جالب که برایتان گذاشتم امیدوارم روده بر نشوید!!!   

 آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست

با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید

ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است

لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید

بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ

معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید

تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه

با غذا و میوه ی آن جشن، افطاری کنید

البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها

پیش فامیل مقابل آبروداری کنید

میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است

پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید

گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی

دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید

موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان

پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر

هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید

در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب

کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید

گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه

چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید

ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک

دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید

لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست

از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید

البته هر چیز دارد مرزی و اندازه ای

پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید

حرکت موزون اگر درکرد از خود، دیگری

با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید

کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟

با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید

در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور

بی اداو منت و هرگونه اطواری کنید                                               

مخلصتان آرین 

 

 

برداشته شده ازسایت  www.itanz.com