ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

دانلود فیلم بمب خنده

مهران مدیری یک فیلم جدید در زمان کریسمس داد بیرون به نام  بمب خنده 

منم گفتم لینک دانلودشو بزارم چون فیلمش خیلی باحاله 


برای دانلود اینجا کلیک کنید 





ترفند باحال

یکی از مشکلاتی که گریبانگیر اکثر کاربران اینترنت است ، دانلود فایل های آپلود شده در Rapidshare است. سایت Rapidshare.com را میتوان بزرگترین آپلود سنتر و محل اشتراک فایلها دانست. اما محدودیت های متعددی که در سرویس رایگان این سایت وجود دارد ، دانلود فایلها توسط کاربران را بسیار آزار دهنده کرده است. عدم استفاده از دانلود منیجر ، محدودیت های زمانی دانلود ، تایمر طولانی مدت و معطلی کاربران و... از محدودیت های موجود در سرویس رایگان راپیدشیر هستند که راه حل آنها نیز خرید اکانت پولی از راپیدشیر است. اما هم اکنون قصد داریم ترفندی را معرفی کنیم که با بهره گیری از آن میتوانید از شر یکی از این محدودیت ها خلاص شوید! با استفاده از این ترفند میتوانید تایمری که زمان زیادی از شما را هنگام دانلود میگرد را با یک عمل ساده در مرورگر صفر کنید و به مرحله بعدی دانلود بروید!

روی ادامه مطلب کلیک کنید!
ادامه مطلب ...

طنز باحال

اگر لباس تنگ و چروک و بیریخت بپوشن :

در مورد پولداره : ایول عجب لباسی معلوم نیست از کجا خریده .... اصل مارک داره  .... فکر کنم خودش از خارج خریده

در مورد بی پوله : عجب لباس جیغی .... احتمالا" بهش صدقه دادن شایدم دست دوم خریده

 اگر مد خفن مدل هچل هفتی بزنن

در مورد پولداره : اوه ببین چه تیپی زده ... از سیخای سرش معلومه ژلش ایستوریای اصل ایتالیاست ... فکر کنم تیریپی که زده همین دیروز انریکو زده ... اونجا هر چی شلوارت پاره تر باشه محبوبیت بیشتره ..

در مورد بی پوله : اه چه شپل ... فکر کنم با صابون دست و صورت سرش میشوره که انقدر سیخ واستاده ... تو خونشونم که سوزن نخ پیدا نمیشه یک کوک به این پاره پوره ایاش بزنه ...

 

 

اگر تند تند غذا بخوره :

در مورد پولداره : ببین چقدر گرفتاره که مجبوره انقدر تند غذا بخوره یا هواپیماش داره میپره یا جلسه مهمی داره  

بی پوله : اوووووو انگار از قحطی فرار کرده

 

اگر آروم و کم غذا بخوره :

پولداره : احتمالا" این غذا تو رژیم غذاییش نیست و باید آهسته بخوره که معدش نفهمه !!!!!!

بی پوله : اینو ببین فکر کنم تا حالا همچین غذایی ندیده بلد نیست بخوره ...

 اگر درس بخونه :

پولداره : احسنت به این تدبیر و اندیشه .... این تو ایران نمیمونه ..... مطمئنم تو لیست فرار مغزهاست

بی پوله : خر خونیم اندازه داره دیگه .... انقدر میخونی آخرش چی ؟!! بپا عینکت نیفته ...

 

اگر درس نخونه :

پولداره : پول داره درس میخواد چیکار .... درس برا بچه بی پولا و بیکاراست

بی پوله :بد بخت  نون نخورده نمیتونه درس بخونه

 

در مورد خانوما >>> از نوع محجبه و چه بسا چادری

پولداره : آفرین به این تربیت صحیح  ... معلومه خالصانه مسلمونه ... این دختر نیست فرشتست که تو این جامعه خراب خودشو اینطوری میپوشونه 

بی پوله : اوهوک .... چقد امل ... کی به تو نگاه میکنه حالا ؟!؟!؟

درمورد پسرهای جوون ››› مدل ابرو قشنگ و زیر ابرو گوگول

پولداره : بابا مایکل جکسون ... لئوناردو .... گاتوسو ... برم زیر ابروهای شیطونیتو 

بی پوله : مرتیکه خجالت نمیکشه .... آرایش میکنی ؟! این روزا دیگه دختر پسرا از هم تشخیص داده نمیشوند ... وانگهی چی شده داداشمون .....

ازدواج :

پولداره : یکی دو تا کمه ..... من جای این بودم اصلا" ازدواج نمیکردم ... این همه حور و پری دور و برش – بیخیال ازدواج ..... تیر تپرش 

بی پوله : آخی حیوونی تا دیروز عنکبوت تو جیبش یکی بود حالا دو تا شد ( ضرب المثلی شد برا خودش !! )

 پیاده روی :

پولداره : زنده باد سلامتی و تناسب اندام .... هیچ چیزی از ورزش و مخصوصا" پیاده روی برای تندرستی انسان بهتر نیست حتی میگن اشتها رو هم زیاد میکنه .

بی پوله : کفشاشم مالی نیست که حالا بگیم پیاده بره ... قربونش برم که همیشه بلیت خط 11 رو داره .

تعویض ماشین :

پولداره : بابا تنوع .... آخرین مدل ...  سنت اگزوپری ... پارکینگ دیگه جا نداره

بی پوله : دبیا ... تا دیروز دنبال الاغ پدر بزرگش میدوید حالا واسه ما ماشین خریده

 

تعویض کار :

پول داره : شکمه پره ... چه این بشقاب چه اون بشقاب ....... پول تولید میکنه دیگه چه این کار چه اون کار ... میباره براش

بی پوله : فقط مونده بود این به یه جایی برسه ... از فردا جواب سلام ما رو هم نمیده

 

رانندگی :

پولداره : فکر کنم عادت به رانندگی نداره آخه همیشه راننده داشتن اما استیل فرمون گرفتنشو داشته باش ... انصافا" شوماخرم اینطوری فرمون نمیگیره

 بی پوله : عمو جون ترمز اون وسطیست ... الاغا رو کجا بستی ؟! گوسفندا رو چه کردی ؟!!؟

 

خاطرات عزراییل

شنبه:
امروز رو مثلا گذاشته بودم واسه استراحت و رسیدگی به کارهای شخصی ام ولی مگه این مردم میذارن؟!

یکشنبه:
امروز واقعا اعصابم خورد بود چون به هیچکدام از کارهای اداریم نرسیدم.
8753
تصادفی ، 6893 اعدامی ، 9872 تزریقی ، 44596 ایدزی ، و یک نفر بالای 145 سال سن رو واسه خاطر یک آدم وقت نشناس از دست دادم ... برای خودکشی اونقدر قرص خواب خورده بود که هر کاری میکردم دیگه روحش بیدار نمیشد!

دوشنبه:
رفتم بیمارستان ویزیت یکی از مریضا. دور تختش اونقدر شلوغ بود که نمیتونستم برم جلو. همه روپوش سفید پوشیده بودن و داشتند تند تند یادداشت برمیداشتن. هر جور بود راهو باز کردم و رفتم بالای سر مریض، اما دیدم دانشجوهای پرستاری قبل از من کشتنش. اگه دیر تر رسیده بودم ممکن بود حتی روحشم ناقص کنن!
از همکاری بدم نمیاد، ولی بشرط اینکه قبلا با من هماهنگ بشه وگرنه خوشم نمیاد کسی تو تخصصم دخالت کنه.

سه شنبه:
مادره با دوتا بچه اش میخواستن از خیابون رد شن. اول دست یکی از بچه ها رو گرفتم، اما دیدم اون یکی داره نیگام میکنه.
دست اون یکی رو هم گرفتم، اما دیدم باز مادره داره یه جوری نگام میکنه. اومدم دست خودشم بگیرم، اما دیدم یه عوضی با ماشین همچی با سرعت داره میاد طرفمون که اگه خودمو کنار نکشم ممکنه به خودمم بزنه. با یک اشاره ماشینش منحرف شد و کوبید به درخت. به خودم که اومدم دیدم مادره و بچه هاش از خیابون رد شدن و برای تشکر دارن برام دست تکون میدن.
منم براشون دست تکون دادم و برای اینکه دست خالی نرم همونی که کوبیده بود به درخت رو با خودم بردم. طرف اونقدر خورده بود که روحشم یه جورایی نشئه بود و فکر کنم هنوزم که هنوزه نفهمیده مرده!

چهار شنبه:
خیلی عجله داشتم، اما وایستادم تا دعواشونو ببینم. چون جای دیگه کار داشتم خواستم برم، ولی دیدم یکیشون داره فحش بدبد میده. اونقدر ازش بدم اومد که توی راه بهش گفتم: اگه زبونتو نیگه داشته بودی الان نه خودت چاقو خورده بودی و نه دست من زخمی میشد! الان چند ساعته که همه کارهامو ول کردمو دارم روحش رو پنچرگیری میکنم!

پنج شنبه:
اونقدر از برج ایفل برام تعریف کرده بودند که هوس کردم این آخر هفته ای برم اونجا و یه دیدی بندازم. وقتی رسیدم بالای برج، دیدم یه آقایی با دوربینش رفته رو لبه وایستاده تا از منظره پایین عکس بگیره.راستش ترسیدم بیفته. با خودم گفتم اگه کمکش نکنم ممکنه همچی بخوره زمین که دیگه قابل شناسائی نباشه. با احتیاط رفتم جلو بگیرمش نیفته اما تو یه لحظه جفتمون چنان هل شدیم که روحش موند تو دست من و جونش پرت شد پائین! باور کنید اصلا تو برنامم نبود ولی بالاخره پیش اومد.

جمعه:
بابا ولم کنید جمعه که تعطیله! میگن تو جمعه ها مرده ها هم آزادن، اونوقت خدا رو خوش میاد طفلکی من آزاد نباشم ؟
!

یادواره مهندسی

بسی رنج بردم در این سال سی / که مدرک بگیرم زبد شانسی 

نشد، دادم از کف همه زندگی / نهادم به سر افسر بندگی 

نبودم اوائل چنین ناتوان / ببودم به سر موی و بودم جوان 

نه تن خسته و ناتوان بودمی / نه اینگونه نامهربان بودمی 

نه اهریمنی طینتی داشتم / نه بر خوی بد عادتی داشتم 

کنون بشنوید اینکه بیچاره من / چنان گشته‌ام اینچنین اهرمن 

بود شرح احوال من بس دراز / ولی قطره آن گویم از بحر، باز 

به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودی چو من درسخوانی به دهر 

به کنکور در رزم کنکوریان / زدم تستها را یکی در میان 

به کف آمدم رتبه‌ای زیر صد / نیارد چو من رتبه کس تا ابد 

خیالم که دیگر مهندس شدم / نبودم خبر زینکه مفلس شدم 

به خود وعده‌ای نیک دادم همی / که چون در خط درس افتادمی 

بیابم اگر صد هزاران کتاب / زنم از خوراک و میرم ز خواب 

چنانش بخوانم به روزانه شب / که خود گردم از کار خود در عجب 

ولیکن چو پایم بدینجا رسید / نبیند دو چشمت که چشمم چه دید 

به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به یک روزه هفتاد بار 

به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردی نهاد 

چو دادندمی صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق 

چنان بی کس و خسته ماندم به صف / که رست از کف کفش مخلص علف 

پس از آن چو دیگر به صف ماندگان / به یک نمره گشتم من از بندیان 

بماند، پس نمره‌ای گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم 

به خود گفتم این زندگی بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است 

گذشتم از آن فکر پیشینه‌ام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام 

به من چه که دیگر کسان چون کنند / به من چه، چه در کار گردون کنند 

به من چه فلانی دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است 

گذشتم از آن فکر پیشینه‌ام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام 

که دانش چراغ ره آدم است / کلید در گنج این عالم است 

چو فرصت غنیمت شمارم کنون / مرا علم و دانش شود رهنمون 

پس از آن به مکتب نهادم چو پا / ز یک درب چوبی بسی بی صدا 

به رزم اندر آمد یکی اوستاد / بگفتا شکاری به دام اوفتاد 

بچرخید و گردید و غرید و گفت / در این پهنه یکدم نشاید که خفت 

که من دکترا از فلان کشورم / یل سر سپاه فلان کشورم 

برای دیدن بقیه ی شعر به ادامه مطلب برین ادامه مطلب ...

هنر نمایی با چوب کبریت

اینم عکس های قشنگ بقیش توی ادامه مطلب 

ادامه مطلب ...

بازم آیا میدانستید جدید

آیا میدانستید که انسان برای اولین بار در ۱۷۸۳ پرواز را تجربه کرد و توانست ۸ کیلومتر با بالن پرواز کند ؟

آیا میدانستید که
جمیعت جهان تا ۵۰ سال آینده از مرز ۹ میلیارد نفر خواهد گذشت ؟

آیا میدانستید که
گرمترین سیاره زهره می باشد این سیاره درجه حرارت ثابتی دارد که ۴۶۲ می باشد ؟

آیا میدانستید که
عمر خورشید ۵ میلیارد سال می باشد ؟

آیا میدانستید که
عمر کهکشان راه شیری ۱۰ میلیارد سال می باشد ؟

آیا میدانستید که
نقره صدها بار از مواد ضد عفونی قوی تر است و ۶۵۰ نوع میکروب را از بین می برد ؟

آیا میدانستید که
مساحت کره زمین ۵۱۵ میلیون کیلومتر است ؟

ادامه مطلب ...

چرا میگن بچه ننه نمیگن بچه بابا ! طنز

اینم یک تفسیر قشنگ 

برای دیدنش برین توی ادامه مطلب...

اگر وقت کردین نظرم بذارین 

ادامه مطلب ...

ضایع ترین های سال گذشته!

ضایع ترین اسم:در این زمینه هیات داوران به علت انبوه اسامی کار دشواری را پیش رو داشت اما پس از رایزنی های فراوان از میان شیر علی،قلی ،انریکو و ثابت جایزه به اسم قباد اهدا شد

ضایع ترین سرگرمی:داوران در این بخش از میان دوردرجا،چت،تک چرخ،قلیون و منچ جایزه را مشترکا به چت و قلیون اهدا کرد

ضایع ترین ساز:نامزد های این بخش گیتار،بوق بیابونی،کمونچه ،گیتاربیس و سه تار بود که داوران محترم جایزه را لایق گیتار دانست

ضایع ترین خواننده غیر مجاز سال: در این قسمت هیات داوران با تقدیم دیپلم افتخار به حسن شماعی زاده،جایزه جو اد بلورین را با اکثریت ارا به داوود بهبودی تقدیم کرد

ضایع ترین البوم سال: تنها قسمتی که داوران بدون هیچگونه اختلاف نظر به نتیجه رسیدند....البوم دیوونه منصور 

ضایع ترین اهنگ سال: در حالی که همه نفس ها در سینه حبس شده بود تیم داوری با تقدیم دیپلم افتخار به اهنگ نون ودلقک جایزه اصلی را به علی رضا عصار و اهنگ خیال نکن نباشی...

جایزه ویژه:در این قسمت به خاطر یک عمر فعالیت جوادی و گسترش مسلک جواد جایزه ویژه به عباس قادری اهدا شد.قادری در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود به روی صحنه امد و در میان شور و حال عرفانی مردم جایزه را دریافت کرد

ضایع های مطبوعات: جوایز با دقت تمام اهدا گردید...روزنامه خبر ورزشی،ستون پنجره نقره ای و امیر مهدی ژوله در بخش های جواد ترین نشریه و ستون و نویسنده به حق خود رسیدند

جواد ترین گزارشگر سیما: در حالی که به علت شایسته بودن همه میرفت که کار به دعوا بکشد جایزه به جواد خیابانی اهدا گردید.جواد پس از دریافت جایزه گفت: این جایزه را که حاصل یک عمر تلاش میدانم به استادم اسکندر کوتی تق دیم مینمایم.در ضمن من شریک تجاری مهندس نیستم

ضایع ترین سایت سال: هیات داوران ضمن سپاس از سایت پندار، به علت گرافیک واستانداردهای کامل جوادی جایزه را به سایت چلچراغ پیشکش کرد

ضایعترین کتاب سال: داوران در اقدامی عجیب جایزه را مانند سال گذشته به اقای مهندس برای کتاب اهنگ برای موبایل تقدیم نمود.کتابی کامل که در ان انواع اهنگ ها از موتزارت و باخ گرفته تا ویرون بشی ای دل و بدنام وپلنگه موجود است تا روی گوشیتان(????) نصب و از نوای رویایی ان لذت برید

ضایع ترین صحنه سال: صحنه ای که شهرام خان ناظری با ان سیبیل خاص!! و عینک قرمز در تلویزیون ظاهر شد و شعر فردوسی را در میان بهت همه ما اشتباه خواند(پی افکندم از نظم کاخی بلند..کز اب و اتش!!!!!!! نیابد گزند

جوایز بخش های جانبی: داوران جواد بلورین را به عمو رحیم به عنوان شیرینی فروشی ،حس ن روباه به عنوان جواد قهرمان،تکیه کلام(جونه تو سالاره)،مانتو خفاشی در بخش پوشاک، ادکلن بیک،لاستیک وکفش سفید،یخ در بهشت وخاکشیر(مشترکا) برای نوشیدنی گوارا اهدا شد

ضایع ترین فوتبالیست سال: مهمترین جایزه..خیلی ها دوست داشتند جای این برنده رویایی بودند.به همین دلیل داوران نفر برگزیده این بخش را برای افزایش هیجان در انتها اعلام نمودند.نیکبخت واحدی در حالی که تل قشنگش را با ان چسب دماغش ست کرده بود جایزه را دریافت کرد.در حالی که اکثریت یوزپلنگ های سالن را بغض و گر فرا گرفته بود

بیانیه هیات داوران با صدای بهرام شفیع قرائت شد و در ان ارزو کردند که سالی مملو از جواد و بدور از هرگونه تیتیش باشیم.شفیع نیز به علت برگزاری موفق مراسم به شدت از سوی حضار تشویق شد

و سرانجام رییس دائمی هیات داوران در میان فریاد های مردم برای نصیحت پشت میکروفون تشریف فرما شدند. مسعود خان کیمیایی حرف های مهمی ایراد کردند که به علت تکراری بودن بی خیال

انشاء غضنفر

موضوع انشاء : ۱۳ نوروز را چگونه در کردید ؟

امسال سال نو خیلی مبارک بود زیرا در امسال پدرم ما را به شمـــال برده است! این بهترین مسافرتی است که پدرم ما را آورده است چـــون قبل از این هیـــچوقت ما را به مسافرت نبرده بود! در راه شمال به ما خیـــلی خوش گذشـت! ما در راه خیلی چپ کردیم! پدرم می گفت من می پیچم ولی نمیدانم چرا جــاده نمی پیچه!

خواهرم یک بار دستش را از پنجره ماشین بیرون آورد تا پوست تخمـهاش را بریزد و یک ترانزیت از کنار ماشین ما رد شد و دست خواهرم از بازو کنده شد و ما خیلی خندیدیم ما برای ناهار به اکبر جوجه رفتیم، البته من خود اکبرآقا را ندیدم ولی پدرم که او را دیده است می گوید خیلی جوجه اسـت! در جاده خیلی برف آمده بود و ما برف بازی کردیم! مـــــن با گوله برف به پس کـله پدرم زدم و او عصبانی شد و دست من را لای در ماشین گذاشـت و در ماشین را محکم بست!

ما به متل قو رفتیم و سر یک میز نشستیم و پدرم قیلـون و چایی ســـفارش داد. پدرم خیلی قشنگ قیلون میکشد. پدرم حتی در متل قـو هم از رژیمش دست بر نمیدارد و درِ گوشی به همان پسره که قیلون آورد چیزی مـیگوید و یک پارچ آب سفارش می دهد! پدرم عادت دارد نوشابه را با آب قاطی میکند!

کنار ما چند تا جوان نشسته اند و آواز میخوانند: میخوام برم زن بگیرم ! گوجه بدم رب بگیرم و ... پدرم با این شعر خیلی حال میکند ولی مادرم عصبانی میـشود و با پارچ آب پدرم به صورت من میکوبد! ما 13 را در همانجا در کردیم البته پـدرم خیلی بیشتر از ما در کرد ولی به هر حال به ما خیلی خوش گذشت و من خیلی کتک خوردم ... 

تخم مرغ در مصاحبه

اینم یک شعر طنز باحال 


تخم مرغی رفته بود اینترویو
تا مگر کوکو شود یا نیمرو

تخم مرغی بود با شور و امید
خواست تا مرغانه ای باشد مفید

فرم استخدام را پر کرده بود
عکس هم همراه خود آورده بود

توی مطبخ از برای شرح حال
پشتِ هم کردند هی از او سوال:

- کیستی تو، از کدامین لانه ای؟
- بوده ای قبلاً در آشپزخانه ای؟


برای دیدن همش برین به ادامه مطلب 

ادامه مطلب ...

اعضای قبیله و رییس جدید

اعضای قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»


رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برای احتیاط برید هیزم تهیه کنید» بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»

پاسخ: «اینطور به نظر میاد»، پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟»

پاسخ: «صد در صد»، رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟»

پاسخ: «بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!»

رییس: «از کجا می دونید؟»

پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن!»

ناخن ها وسلامتی

آیا میدونستین که ناخن ها می تونن اشاره هایی به وضعیت سلامت شما داشته باشن؟
مشکلاتی در کبد, ریه, و قلب میتوانند در ناخن های شما نمود کنند. 
با خواندن این مقاله راز ناخن های خود را بیابید!


بقیه در ادامه مطلب....

ادامه مطلب ...

بازم آیا میدانستید اما جدید

آیا میدانستید که انسان برای اولین بار در ۱۷۸۳ پرواز را تجربه کرد و توانست ۸ کیلومتر با بالن پرواز کند ؟

آیا میدانستید که
جمیعت جهان تا ۵۰ سال آینده از مرز ۹ میلیارد نفر خواهد گذشت ؟

آیا میدانستید که
گرمترین سیاره زهره می باشد این سیاره درجه حرارت ثابتی دارد که ۴۶۲ می باشد ؟

آیا میدانستید که
عمر خورشید ۵ میلیارد سال می باشد ؟

آیا میدانستید که
عمر کهکشان راه شیری ۱۰ میلیارد سال می باشد ؟

آیا میدانستید که
نقره صدها بار از مواد ضد عفونی قوی تر است و ۶۵۰ نوع میکروب را از بین می برد ؟

آیا میدانستید که
مساحت کره زمین ۵۱۵ میلیون کیلومتر است ؟

آیا میدانستید که
کهکشان راه شیری بیش از ۱۰۰ میلیون ستاره دارد ؟

آیا میدانستید که
حنجره زرافه تار صوتی ندارد و گنگ است ؟

آیا میدانستید که
تنها غذائی که فاسد نمی شود عسل است ؟

آیا میدانستید که
پلک زدن زنان ۲ برار پلک زدن مردان است ؟

ادامه مطلب ...

سگ باهوش

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد  حرکتی کرد  که دورش کند اما کاغذی را  در دهان سگ  دید .کاغذ را گرفت.روی کاغذ نوشته بود" لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین " . ۱۰ دلار همراه کاغذ بود.قصاب که تعجب کرده بود  سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت  .سگ هم  کیسه راگرفت و رفت .

قصاب که کنجکاو شده بود و از  طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد .

سگ  در خیابان  حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید . با حوصله ایستاد تا  چراغ سبز شد و  بعد از خیابان رد شد.قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو  حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد .قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند .

  اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس امد و شماره انرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت .صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد   دوباره شماره انرا چک کرد   اتوبوس درست بود سوار شد.قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.

  اتوبوس در حال حرکت به سمت  حومه شهر  بود وسگ منظره بیرون را تماشا می کرد .پس از چند خیابان سگ روی پنجه باند شد و زنگ اتوبوس را زد .اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد.قصاب هم به دنبالش.

سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید .گوشت را روی پله گذاشت و   کمی عقب رفت و خودش را به در  کوبید .اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد.

سگ به طرف محوطه باغ رفت   و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.

  مردی  در را باز کرد و شروع  به فحش دادن  و تنبیه  سگ و کرد.قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است  .این باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.

مرد نگاهی به قصاب کرد و گقت:تو به این میگی باهوش ؟این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه !!!

نتیجه اخلاقی :

اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود.

و دوم اینکه چیزی که شما انرا بی ارزش می دانید بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است .

سوم اینکه بدانیم دنیا پر از این تناقضات است.

پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم