ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

تا حالا دقت کردین ؟ ( مطالبی خنده دار و طنز ولی تا حدی جدی)

این مطلب به نظرم جالب اومد گفتم شما هم بخونین خودم که تا آخر خوندم

دقت کردین استرسی و رقابتی که واسه انتخاب واحد هست...واسه خود قبولی تو دانشگاه نیست!

دقــت کـــردیــن لذتی که تو سواری بر خر شیطون هست تو سواری لامبورگینی نیست؟؟؟


دقت کردین بعضـی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربنـدن همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان


دقت کردین به این شعر "میازار موری که دانه کش است"؟؟!! این شعر نشون میده که ما ایرانی ها از قدیم یه جورایی کرم داشتیم...

ادامه مطلب ...

یه پست مخصوص ب های سابق!

الان ساعت حدودا 11 شبه و من انگشت بر کیبرد میفشارم و همگام با ترانه باران این پست را میتایپم!

همون طور که میدونم و میدونین فردا امتحان زبان فارسی داریم. میخوام اول یه خاطره از یکی از جلسات کلاس بگم و سپس یادی به گذشته هم بندازیم........برو تو (ادامه )مطلب!

ادامه مطلب ...

تقلب

حالا که بحث تقلبو بچه ها باز کردن منم جالب ترین تقلبمو میگم البته به صاحت متقلب معروف کپک عزیز که سر یکی از امتحانا بعد از بیرون رفتن من اومده بود ورقمو ورداشته بود نگاه کرده بود بعدشم با خیال راحت همه رو نوشته بود بر نخوره !!!!!!!

امتحانات سوم راهنمایی بود و ما داخل سالن آمفی تئاتر امتحان میدادیم وضع تقلب هم خوب بود هر کی هر چی می خواست می گرفت و میداد امتحان جغرافی بود منم همه رو نوشته بودم به جز یکی تازه خواستم از بقل دستی بگیرم که از شانس من همون موقع ناظممون (مقدمی ) اومد وایستاد دقیقا جلوی صندلی منم هر لحظه داشتم به عالم و آدم فحش می دادم هر چقدر صبر کردم ول کن نبود و همونجا وایستاده بود منم کنار پنجره بودم یه فکر جالب به سرم زد یهو خیره شدم و از پنجره بیرونو نگاه کردم ( البته چیزی اونجا نبود و صرفا جهت پرت کردن حواس ناظم اینکارو کردم ) حدود 10 دقیقه اینکارو کردم که یهو ناظم کنجکاو شد ببینه من دارم چی رو نگاه می کنم اونم رفت جلوتر و از پنجره بیرونو نگاه کرد منم با خیال راحت چیزیو که می خواستم گرفتم ولی جالب این بود که ناظم که داشت از پنجره بیرونو نگاه می کرد می خندید نمی دونم چی دیده بود !!!!!!!!!!!

کارت ورود به جلسه !!!!!

من که نفمیدم منظور از این چیه اگه شما فهمیدین بگین



البته این عکسو گذاشتم اگه کسی گم کرد بره چاپ کنه حالشو ببره !!!!!!!!

!NOOOOOOOOO

امروز اولین امتحانمون دینی رو دادیم. من ساعت ۱۰:۲۵ مدرسه رسیدم و ۱۰:۳۰ امتحان بود. دانیال گرامی هم ۶۰ بار خونه و گوشی مبارک بنده رو گرفت که بنده خونه نبودم و گوشی رو هم خونه گذاشته بودم (بروبچ  خون به پشه نمیدن حالا شارژ جای خود دارد! ولی چون کلاً مایه دلگرمی هستم دانیال اینقد به من لطف داره! درکل ما دو تا در هر زمینه ای تیم خوبی هستیم!)


ادامه ماجرا بصورت رسمی:

خلاصه با صد امید و آرزو پا به میدان جهاد و شهادت و رشادت و شقاوت و سعادت و شهامت و لجاجت و سماجت و .........نهادم و به محض ورود این کلمه ای که تیتر این مطلب هست رو بی صدا در دل فریاد زدم! جای من دقیقا یکی مانده به اولین نیمکت بود. حالا شما بگویید محتمل است اینجا تقل زدن؟!؟ ولی با اینحال امروز به دانی یک صفایی دادم(!) به طوری که فلک را سقف بشکافت و وی هم یک صفای اشتباه به من داد که البته من فهمیدم اون اشتباه رسانده....... نه ببخشید صفا داده! خلاصه بعد از اینکه ورقه مان را دادیم و  «کارآگاه مرداک» مدرسه (بروبچ ما خودشون میدونن کیه!) هم البته به من یا دانیال سری تکان داد که یعنی: "واقعا که! برای شما یاسین خواندندیم (=داشتیم میخواندیم!) در باب تقلب قبل امتحان؟!"

از سالن خارج شدیم و در انجا بود که فهمیدیم یکی از بروبچ سر سوال "استعداد حیوان غریزی و استعداد گیاه طبیعی است" مانده. بنا بر این تیم امداد جاده ای.... ببخشید امتحانی "ب ای ها" شامل : من، حنی،احی و دانی و بهره گیری از عناصری چون سروش توانستیم به او صفا دهیم به طوری که این بار فلک رو دو صد چند سقف بشکافت!

ادامه ادامه ماجرا بصورت خودمونی:

آقا حنی اومد گفت بریم پشت سالن داد بزنیم اونم که نزدیک پنجره س میشنوه و مینویسه. ما هم رفتیم اون پشت با هم مثلا صحبت کردیم: " بابا احی تو چقد خری آخه که همش غریزی عمل میکنی! مثل این درخت باش یکم طبیعی عمل کن" یا مثلا "shaun the sheep (!) غریزی عمل میکنه ولی...." و...... آخر سر هم اومدیم خونه!


نکته: بیکار بودم گفتم یه چی بنویسم. کامنت یادتوننره بای تا های........علی