ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

۲۴ ساعت از زندگی پسرها و دختر ها چگونه می گذرد؟؟؟!!!

 یه مطلب توپ دیگه حتما بخونین
ساعت از زندگی پسرها چگونه می گذرد؟؟؟!!!


8 صبح: تو رخت خواب…..

9 صبح: یکم وول میخوره  یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده….

10 صبح: مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!)

11 صبح : از جا میپره سمت دستشویی………….(اگه نه که باز خوابه) 

12 صبح یا ظهر: موبایلشو میبینه 99 تا میس کال  199 تا اس ام اس سرش گیج میره سونیا - رزا- سارا-بهناز -نازی-ژیلا- الناز- بیتا و………اقدس و شوکت هم آخریاشن اوه باز زنگ میخوره؟ سایلنت بهترین راه حله!

میشه یه ساعت دیگه هم خوابید!

1 ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم  علی جان بیدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف می کنیا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهای شمشیریت بره ….علی جاااااان عللللللللللللی (پتو رو میکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم  پاشو دیگه پرتش میکنه

2 ظهر:ماماااااااااااااان …..ناهار

3 ظهر:مامااااان جورابام کو؟

4عصر: مامااااااااااان ….سوییچ؟؟

5 عصر: اولین اتو…(مسافرکشی صلواتی پسرا بیشتر برا ثوابش این عمل انسان دوستانه رو انجام میدن)

6 عصر:به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت وحس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر 10 ساله بیاد بیرون از کلاس خواهر پشت کنکوریشو خفه میکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم این همه کلاس حتما باید بیای اینجا! حالا باشه خونه حسابتو میرسم به لیدا بگو بیاد برسونیمش دیر وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه اش 2ساعت با ما فاصله است….امان از این خواهر ها که درد برادراشونو نمی فهمن نمی دونن برادر ضون بیچاره کمک و امداد…)

7 عصر: لیدا خانم شما تشنه تون نیست آبجی؟ تو چی؟ با یه آب زرشک چطورین؟

(زود خودش میخوره دوتا هم میاره میده به خواهرش و لیدا جون سریع راه میوفته یه ترمز شدید که لیدا جان نیازمند به دستمال کاغذی علی آقا هم که نقشه اش گرفت دستمال حاوی شماره موبایل رو تقدیم میکنه ….)با یه عالمه شرمندگی لیدا که خشکش زده ترجیح میده با مانتوش پاک کنه …

8 غروب: دم خونه لیدا و لحظه فراق ….چه زود دیر می شود….!!!

9 شب: آقا این خانم برسونین به این آدرس با آژانس خواهرو پیچوند…..

10شب: یه مهمونی کوچیک طرفای گلسار حیلی خلوت فقط از دور شبیه تظاهرات میمونه…

2شب:مادر کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر برای پایان نامه ات زحمت میکشی دیگه جون نمونده برات بیا یه لقمه غذا بخور جون بگیری؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو میشه (مادر: الهی مادرت بمیره باز بی غذا خوابید خدا لعنت کنه هر چی دانشگاه بچه های مردم اسیرن برا یه درس هر شب تحقیق!!!) 

۲۴ ساعت از زندگی دخترها چگونه می گذرد؟؟؟!!!

5صبح: دیدن رویای شاهزاده سوار بر اسب در خواب…..

6 صبح: در اثر شکست عشقی که در خواب از طرف شاهزاده می خوره از خواب می پره .

7صبح: شروع می کنه به آماده شدن . آخه ساعت 12 ظهر کلاس داره!!!!!!!!

8 صبح: پس از خوردن صبحانه مفصل (علی رغم 18 کیلو اضافه وزن) شروع می کنه به جمع آوری وسایل مورد نیاز: جوراب و مانتو و کیف و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و…

9صبح: آغاز عملیات حساس زیر سازی بر روی صورت (جهت آرایش)

10 صبح: عملیات زیرسازی و صافکاری و نقاشی همچنان با جدیت ادامه دارد .

11 صبح: عملیات آرایش و نقاشی و لنز کاری و فیشیل و فوشول با موفقیت به پایان می رسد و پس از اینکه دختر خودش رو به مدت نیم ساعت از زوایای مختلف در آیینه بررسی کرد و مامان جون 19 تا عکس از زوایای مختلف ازش گرفت، به امید خدا به سمت دانشگاه میره .

12 ظهر: کلاس شروع شده و دختره وارد کلاس میشه تا یه جای خوب برا خودش بگیره . ( جای خوب تعابیر مختلفی داره . مثلا صندلی بغل دستی پولدارترین پسر دانشگاه - صندلی فیس تو فیس با استاد: در صورتی که استاد کم سن و سال و مجرد باشد و … )

1 ظهر: وسط کلاس موبایل دختر می زنگه و دختر با عجله از کلاس خارج میشه تا جواب منیژه جون رو بده. و منیژه جون بعد از 1.5 ساعت که قضیه خواستگاری دیشبش رو + قضیه شکست عشقی دوست مشترکشون رو براش تعریف کرد گوشی رو قطع می کنه. اما دیگه کلاس تموم شده .

2 ظهر: کلاس تموم شده و دختر مجبوره از یکی از پسرای کلاس جزوه بگیره. توجه داشته باشین دختر نباید از دخترا جزوه بگیره. آخه جزوه دخترا کامل نیست!!!!!!!!!!!

3 ظهر: دختر همچنان در جستجوی کیس مناسب جهت دریافت جزوه!!!!!

4عصر: دختر نا امید در حرکت به سمت خانه.

5 عصر: یکدفعه ماشین همون پسر پولداره که جزوه هاشم خیلی کامله جلوی پای دختره ترمز می کنه و ازش می خواد که برسونتش.

6 عصر: دختر به همراه شاهزاده رویاهاش در کافی شاپ دیوید بکام!!! میز دوم. به صرف سیرابی گلاسه.

7 عصر: دختر دیگه باید بره خونه و پسر تا دم خونه می رسونتش.

8 غروب: دختر در حال پیاده شدن از ماشین اون پسره: راستی ببخشید جزوه تون کامله؟؟؟ امروز انقدر از عشق سخن گفتی مجالی برای تبادل جزوه نموند. و جزوه رو از پسر می گیره.

9 شب: دختر در حال چیدن میز شام در خانه سه تا ظرف چینی گل سرخی جهیزیه مامانش رو میشکونه (از عواقب عاشقی)

10شب: دختر در حال تفکر به اینکه ماه عسل با اون پسره کجا برن ؟؟!!؟!؟!؟!؟!

2شب: دختر داره خواب میبینه رفته ماه عسل.

5 صبح: دختره بیدار میشه و میبینه اون پسره sms داده که: برای نامزدم کلی از تو تعریف کردم. خیلی دوست داره امروز با من بیاد دانشگاه ببینتت!!! و امروز دختر باید کمی زودتر به دانشگاه برود. شاید جای مناسب تری در کلاس نصیبش شد!!!!!!!!!!!! !

تست تمرکز

 

 مژده برای کسانی که فکر میکنند نابغه اند

تست تمرکز

ماوس را روی مربع قرمز نگه داشته و آن را حرکت دهید.
سعی کنید مربع قرمز رنگ با دیواره و مربع/مستطیل های آبی رنگ برخورد نکند.
اگر بتوانید بیشتر از 18 ثانیه از برخورد جلوگیری کنید، شما یک نابغه هستید!
گفته شده خلبانان نیروی هوایی آمریکا تا 2 دقیقه می توانند به بازی ادامه بدهند!

 خودم رکوردم ۲۰ ثانیه بود راستی این بازی یه نقطه ی کور داره که تا ۱۰ ثانیه ی اول رو جواب میده شما تونستی همونو پیدا کن تا دیگه ادای نابغه بودن نکنی

 برای شروع تست آدرس زیر را روی مرورگر خود کپی کرده و بازی را شروع کنید 

http://www.falsara.com/test%20tamarkoz/concentration_test.htm

شوهران برگزیده جهان

پارسال ...
یکم از بلژیک

  

 

 

بقیه ادامه مطلب !!!!

ادامه مطلب ...

معرفی کتاب

حیفه که این وبلاگ با اینهمه مطلب یه معرفی کتاب نداشته باشه بنا بر این الان میخوام چن تا کتاب مخصوص سمپاد به شما معرفی کنم که به بخش های زیر تقسیم میشه: 


  ۱. مشکلات نوجوانان          ۲. داستانهای اخلاقی                    ۳. ادبیات کهن پارسی  

 

ابتدا به بخش ۱ میپردازیم ; کتاب نمونه ی بخش اول کتابی نیست جز.................. 

 

کتاب:مامان بیا جیش دارم! سروده شکوه قاسم نیا، انتشارات قدیانی 

 

توضیحات:این کتاب دقیقا برای سنین بین 11 تا 17 سالگی طراحی و نوشته شده نظمش ساده و روان است و تاثیر 

زیادی در ذهن خواننده میگذارد. 

 

 

  چند بیت از این کتاب: 

مامان بیا جیش دارم/فوریه خیلی کارم  

لگن بیار زود برام/تا خیس نشه شلوارم  

...


کتاب نمونه ی بخش دوم یعنی داستانهای پندآموز کتابی نیست جز: 

میمینی تومهد کودک /دوسته با فیل و اردک  _ سروده ی ناصر کشاورز

توضیحات :کتابی منظوم و بسیار زیبا که توصیه میشود در مدارس دبیرستان بعنوان کتاب کمک آموزشی تدریس شود.متاسفانه سطح این کتاب کمی از سطح راهنمایی بالا تر است و مخصوصا برای دختران دم بخت توصیه میشود. 

  

 


 

و کتاب نمونه ی بخش آخر کتابیست دربخش ادبیات پارسی بنام: 

 

"س"اول سه چرخه ست   _سروده شکوه قاسم نیا _ناشر:پیدایش

 

این کتاب نیز بشکل منظوم است و برای درک بیشتر و فهم عمیق معانی آن از بخشی مهیج بنام "رنگامیزی"استفاده نموده اند.  

 

  

در ضمن برای مهارت در درس ها به شما وسیله ای ۱۰۰ درصد ایرانی (ساخت چین به سفارش ایران) پیشنهاد میکنم که  در شکل میتوانید عکسی از این دستگاه را ببینید. 

 

 

امیدوارم از این اطلاعات ارزشمند تا عمق وجود استفاده کرده باشید. تا معرفی کتاب دیگر درود و صد بدرود. 

 

 علی ... پاییز 89

دلیل دیر کردن آتش نشان ها

امروز اومدم این مطلب رو بنویسم که چرا آتش نشان ها دیر به حادثه می رسن: 

بذاریم با یک مثال توضیح بدم.

 

فرض کنیم که خونه ی یک آدم آتش گرفته ( البته خدای نکرده!!!)

 

حدودا یه 15 دقیقه طول می کشه که آن شخص به سختی بتونه بوسیله ی حواس پنجگانه (1+5) بفهمه که خونش آتیش گرفته (گفتم که خدای نکرده!)

 

بعد از اون اولین اقدام مهم و اساسی و بسیار بسیار بسیار ...(آرایه ی تکرار!!!) تأثیر گذارش این هست که شیلنگ آب رو ور می داره و خودشو مانند یک آتش نشان فرض می کنه تا شهامت خودشو به دیگران نشون بده (باید ذکر کنم این شیلنگ کجا و آن شیلنگ کجا!!!!)

 

بعد از 5 دقیقه که می بینه اقدامش کار ساز نبوده و داره ضایع(فارسی را پاس بداریم عربی را زاپاس بهتره بگیم خز . البته خز هم عربی هست!!!) میشه میره سراغ کپسول آتش نشانی.

 

خلاصه 5 دقیقه طول میکشه کپسولو خالی کنه که می بینه بازم خاموش نمیشه (ممکنه خاموش بشه ولی ما داریم درمورد عمومیت صحبت می کنیم!

و پس از اون ، آن فرد بسیارفهیم (یا بهتره بگیم ....) به آتش نشانی زنگ میزنه .

برادران نیروی آتش نشانی هم با تمام سرعت خودشون رو می رسونن . البته در عرض 5 دقیقه! (به قول بروپچ "آن آقایان آمدند") و وقتی که میرسنن به نظر شما چی میبینن؟

 

بیایین حساب کنیم:

اونجا 15 دقیقه ، اینجا هم 5 دقیقه ....

 

در کل بدست می آید:

 

 30=5+5+5+15

حتما می فهمین که تا اون موقع چیزی به جز خانه ی سوخته  نمی بینن !

 

نظر بدین  

سینا

سلول های خورشیدی

اینم یه مطلب علمی خفن. در آخر لینک دانلودش گذاشتم: 

 

عنوان : سلول های خورشیدی 

 

انسان اولیه میدانست که برای فراهم کردن محیط مناسب برای زندگی و داشتن امنیت و آرامش میبایست از منابع انرژی استفاده نماید. همگام با  پیشرفتهای تکنولوژیکی و بالارفتن سطح نیاز جامعه ، تلاش جهت دسترسی  به  منابع جدیدانرژی گسترده تر انجام گردید زیرا منابع اولیه انرژی قادرنبودند پاسخگوی میزان تقاضا برای انواع انرژی ها باشند. منابع اولیه فسیلی بدلیل محدود بودن و ارزش اقتصادی بسیاربالا و ازطرفی ایجاد آلودگیهای محیط زیستی نمیتوانستند تامین کننده تمامی تقاضاهای مطرح شده باشند. بدین جهت بررسی امکان استفاده از انرژی لایزال الهی خورشید به عنوان انرژی نو تجدیدپذیر، درسالهای اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفت. دلایل اصلی بکارگیری انرژی خورشید به جای منابع فسیلی ، توان و کارآیی بالا ، قابل رقابت بودن این انرژی با توجه به هزینه بالای انرژی های فسیلی و کاربردی تر شدن انرژی های نودرتمامی عرصه های تولید انرژی میباشد .... 

 

ادامه مطلب ...

چگونه می توانیم بخریم (خرزن شویم )

حتما بخونیین آخرین دلیل از همه با حال تره

من فرهود گزینه ی 10 رو فیلتر کردم 

سلام خدمت همه ی دوستان خرزن البته الان از فرهنگستان زبان و ادب فارسی به من گفتند که از واژه ی خرزن استفاده نکن ولی امیدواریم بازدید کنندگان محترم ببخشند حالا بریم سر اصل ماجرا داستان از اونجایی شروع میشه که سال اول بودیم وبعد از دادن نمرات میان ترم خرزن ها و غیر خرزن ها معلوم شدن و ما به بعضی افراد کلاس مثل الی خرزن مراد بالخاش و... که بخاطر فراوانی در کلاس از گفتن اسم همه آن ها معذوریم خرزن میگوییم معاونان و معلمان مرکز علاوه بر تلاش های بسیاری که ما برای ترک این واژه به کار بردند ولی ما همچنان مقاومت کردیم و همچنان این وازه ها را بکار می بریم در آن زمان بدلیل زیاد بودن القاب و عناوینی مثل - لو- ترک – شیر برنج و دلمه لقب خرزن درمیان  این القاب نقش شاه داشت و وقتی به یکی میگفتی خرزن خوشحال میشد 

روش های خرزن شدن

1-همنشینی با خر زنان کلاس که خیلی زیاد هست

2- دارا بودن روحیه ی رسانایی

3- تشویق دیگران که شما را خرزن صدا کنند

4- ورقه در دست داشتن هنگام ورود به کلاس

5- درس خواندن در ساعات تفریح و ورزش

6- زدن عینک به عنوان مثال علی از زمانی که عینکی شده خرزن هم شده

7- گرفتن نمره ادبیات 9 به بالا (از 10 نمره )

8-داشتن روحیه ی بالخاشی

9-نداشتن کاغذ های اضافه در سر امتحان

10.-

.

.

.

تا 3 می شمرم نظر بدین اگر نظر ندین دوباره می شمرم

تست

دوستانی که هر چند وق به وبلاگمون زنگ میزنن حتما یادشون هست که من چند وقت پیش یه تست IQ گذاشته بودم (اگه یادتون نیست فورا به مطب پزشک برای تست آلزایمر مراجعه کنید). 

بعضی از انسان های نسبتا شریف گفتن که سرکاریه دیگه؟!! 

من برای این که به این انسان های ذکر شده ثابت کنم که حرفم رد خور نداره جوابش تو ادامه مطلب گذاشتم. 

نظر بدین (ولی نگین بی کاریا ؛ خودم می دونم!!!)   

 

سوال

 

ادامه مطلب ...

ماجرای ۴ دانشجوی پسر…

بچه ها این یکی خیلی توپه

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند.
اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است.
بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند وعلت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.
آنها به استاد گفتند: ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.»…..
استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند.
چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند….
آنها به اولین مسأله نگاه کردند که
۵ نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند…..
سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال
۹۵ امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود:
کدام لاستیک پنچر شده بود….؟!!!

خارجی ها چه سوالاتی درباره ایرانیان در ذهنشان است؟

 

چرا زنان ایرانی بسیار زیبا هستند؟
چرا دختران ایرانی زیبا هستند؟
چرا ایرانی ها خودشان را فارس می نامند؟
چرا ایرانی ها کروات نمی بندند؟
ایرانی ها چرا سفیدند؟
ایرانی ها چرا می خواهند انقلاب کنند؟
ایرانی ها چرا عرب نیستند؟

باورتون نمیشه؟

ببینید:
.
.
.
.
.
.
.
 

.اگه بازم باورتون نشده خودتون برین گوگل امتحان کنین

اسم شرکتهای مهم چگونه انتخاب شده‌اند؟

Adobe :
اسم رودخانه ای که از پشت منزل مؤسس آن جان وارناک عبور می کند .

Apple :
میوه مورد علاقه استیو جابز مؤسس و بنیانگذار شرکت اپل سیب بود و بنابراین اسم شرکتش را نیز اپل گذاشت .

Cisco :
مخفف شده کلمه سان فرانسیسکو (
San Francisco ) است که یکی از بزرگترین شهرهای امریکا است.

Google :
گوگل در ریاضی نام عدد بزرگی است که تشکیل شده است از عدد یک با صد تا صفر جلوی آن .
مؤسسین سایت و موتور جستجوی گوگل به شوخی ادعا می کنند که این موتور جستجو می تواند این تعداد اطلاعات (یعنی یک گوگل اطلاعات ) را مورد پردازش قرار دهد .
Hotmail :
این سایت یکی از سرویس دهندگان پست الکترونیکی به وسیله صفحات وب است .
هنگامی که مدیر پروژه برنامه می خواست نامی برای این سایت انتخاب کند علاقه مند بود تا نام انتخاب شده اولاً مانند سایر سرویس دهندگان پست الکترونیک به
mail ختم شده و دوماً برروی وبی بودن آن نیز تأکید شود. بنابراین نام Hotmail را انتخاب کرد. در کلمه Hotmail حروف Html به ترتیب پشت سرهم قرار گرفته اند. گاهی اوقات اسم این سایت را به صورت HotMail نیز می نویسد .HP :
شرکت معظم
HP توسط دو نفر بنام های بیل هیولت و دیو پاکارد تأسیس شد .
این دو نفر برای اینکه شرکت هیولد پاکارد یا پاکارد هیولت نامیده شود مجبور به استفاده از روش قدیمی شیر – خط شدند و نتیجه هیولد پاکارد از آب در آمد .
Intel :
از آنجاییکه این شرکت از بدو تأسیس با تأکید روی ساخت مدارات مجتمع ایجاد شد. نام آن را
Integrated Electronics یا به طور مختصر INTEL نهادند .

Microsoft :
نام شرکت ابتدا به صورت
Micro-soft نوشته می شد ولی به مرور زمان به صورت فعلی در آمد . Microsoft مخفف Microcomputer Software است. و دلیل نامگذاری شرکت به این اسم نیز آن است که بیل گیتس مؤسس شرکت آن را با هدف نوشتن و توسعه نرم افزارهای میکروکامپیوتر ها 

تأسیس کرد 

Motorola :
شرکت موتورولا با هدف درست کردن بی سیم و رادیوی خودرو کار خود را آغاز کرد. از آنجاییکه مشهورترین سازنده بی سیم و رادیو های اتومبیل در آن زمان شرکت
Victrola بود. مؤسس این شرکت یعنی آقای پال کالوین نیز اسم شرکتش را موتورولا گذاشت تا علاوه بر داشتن مشابهت اسمی کلمه موتور نیز به نوعی در اسم شرکتش وجود داشته باشد .

Red Hat :
مؤسس شرکت آقای مارک اوینگ در دوران جوانی از پدربزرگش کلاهی با نوارهای قرمز و سفید دریافت کرده بود ولی در دوران دانشگاه آن را گم کرد . زمانی که اولین نسخة این سیستم عامل آماده شد مارک اوینگ آن را همراه با راهنمای کاربری نرم افزار در اختیار دوستان و هم دانشگاهیش قرار دارد. اولین جمله این راهنمای کاربری « درخواست برای تحویل کلاه قرمز گم شده » بود .
Sony :Sony از کلمه لاتین Sonus به معنای صدا مشتق شده است .SUN :
این شرکت معظم توسط چهار تن از فارغ التحصیلان دانشگاه استانفورد تأسیس شد .
Sun مخفف عبارت Stanford University Network می باشد .Xerox :
کلمه
Xer در زبان یونانی به معنای خشک است و این برای تکنولوژی کپی کردن خشک در زمانی که اکترا کپی کردن به روشهای فتوشیمیایی انجام می گرفت فوق العاده حائز اهمیت بود .Yahoo:
این کلمه برای اولین بار در کتاب سفر های گالیور مورد استفاده قرار گرفته و به معنی شخصی است که دارای ظاهر و رفتاری زننده است .
Yahoo جری یانگ و دیوید فیلو نام سایتشان را Yahoo

در شبان غم تنهایی خویش...

 بعد از مطالبی که بروبچ گذاشتند و   نیز بعد از مدتها میخوام یه مطلب بذارم(به علامت تعجب نیازمندیم). 

 

امروز دارم یه شعر نوی زیبا براتون میذارم که متاسفانه نام شاعرش رو نمیدونم. 

پیشنهاد میکنم آروم آروم بخونید و اگه وقت کافی ندارید خواندنش را به وقت دیگه موکول کنید(ایول! چه قلمبه سلمبه حرف زدم!!). اما بی شوخی فقط با آرام خوند شعر میتوانید زیبایی اون رو دریابید. 

 

در شبان غم تنهایی خویش،

عابد چشم سخنگوی توام .

من در این تاریکی،

من در این تیره شب جانفرسا،

زائر ظلمت گیسوی توام .

 

شکن گیسوی تو،

موج دریای خیال .

کاش با زورق اندیشه شبی،

از شط گیسوی مواج تو، من

بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم .

کاش بر این شط مواج سیاه،

همه عمر سفر می کردم .

*****

...

وای، باران؛

باران؛

شیشه پنجره را باران شست .

از اهل دل من اما،

- چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

 

آسمان سربی رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .

می پرد مرغ نگاهم تا دور،

وای، باران،

باران،

پر مرغان نگاهم را شست .

*****

خواب رویای فراموشیهاست !

خواب را دریابم،

که در آن دولت خواموشیهاست .

من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،

 

و ندایی که به من میگوید :

« گر چه شب تاریک است

« دل قوی دار،

سحر نزدیک است

 

دل من، در دل شب،

خواب پروانه شدن می بیند .

مهر در صبحدمان داس به دست

آسمانها آبی،

- پر مرغان صداقت آبی ست -

دیده در آینه صبح تو را می بیند .

 

از گریبان تو صبح صادق،

می گشاید پرو بال .

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری ؟

- نه؟

از آن پاکتری .

تو بهاری ؟

- نه،

- بهاران از توست .

از تو می گیرد وام،

هر بهار اینهمه زیبایی را .

 

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو !

*****

...

در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

کاروانهای فرومانده خواب از چشمت بیرون کن !

باز کن پنجره را !

 

تو اگر باز کنی پنجره را،

من نشان خواهم داد ،

به تو زیبایی را .

بگذر از زیور و آراستگی

من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد

که در آن شوکت پیراستگی

چه صفایی دارد

آری از سادگیش،

چون تراویدن مهتاب به شب

مهر از آن می بارد .

 

باز کن پنجره را

من تو را خواهم برد؛

به عروسی عروسکهای

کودک خواهر خویش؛

که در آن مجلس جشن

صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس .

صحبت از سادگی و کودکی است .

چهره ای نیست عبوس .

کودک خواهر من،

امپراتوری پر وسعت خود را هر روز،

شوکتی می بخشد .

کودک خواهر من نام تو را می داند

نام تو را میخواند !

- گل قاصد آیا

با تو این قصه خوش خواهد گفت ؟! -

 

باز کن پنجره را

من تو را خواهم برد

به سر رود خروشان حیات،

آب این رود به سر چشمه نمی گردد باز؛

بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز .

باز کن پنجره را ! -

- صبح دمید ! .

*****

...

گل به گل، سنگ به سنگ این دشت

یادگاران تواند .

رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ

در تمام در و دشت

سوکواران تواند .

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

رفته ای اینک، اما آیا

باز بر می گردی ؟

چه تمنای محالی دارم

خنده ام می گیرد !

*****

...

و چه رویاهایی !

که تبه گشت و گذشت .

و چه پیوند صمیمیتها،

که به آسانی یک رشته گسست .

چه امیدی، چه امید ؟

چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید .

 

دل من می سوزد،

که قناریها را پر بستند .

که پر پاک پرستوها را بشکستند .

و کبوترها را

- آه، کبوترها را ...

و چه امید عظیمی به عبث انجامید.

*****

در میان من و تو فاصله هاست .

گاه می اندیشم ،

- می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری !

 

تو توانایی بخشش داری .

دستای تو توانایی آن را دارد ؛

- که مرا،

زندگانی بخشد .

چشمهای تو به من می بخشد

شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا،

سطر برجسته ای از زندگانی من هستی.

*****

...

من به بی سامانی،

باد را می مانم .

من به سرگردانی،

ابر را می مانم.

 

من به آراستگی خندیدم .

من ژولیده به آراستگی خندیدم .

- سنگ طفلی، اما،

خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت .

قصه بی سر و سامانی من،

باد با برگ درختان می گفت .

باد با من می گفت :

« چه تهی دستی، مَرد!

ابرباورمیکرد.

*****

من در آیینه رخ خود دیدم

وبه تو حق دادم.

آه می بینم، می بینم

تو به اندازه تنهایی من خوشبختی

من به اندازه زیبایی تو غمگینم

*****

...

بی تو در می یابم،

چون چناران کهن

از درون تلخی واریزم را.

کاهش جان من این شعر من است .

آرزو می کردم،

که تو خواننده شعرم باشی .

- راستی شعر مرا می خوانی ؟ -

نه، دریغا، هرگز،

باورم نیست که خواننده شعرم باشی .

- کاشکی شعر مرا می خواندی ! -

*****

...

گاه می اندیشم،

خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟

آن زمان که خبر مرگ مرا

از کسی می شنوی، روی تو را

کاشکی می دیدم .

 

شانه بالا زدنت را،

- بی قید -

و تکان دادن دستت که،

- مهم نیست زیاد -

و تکان دادن سر را که،

- عجیب ! عاقبت مرد ؟

- افسوس !

- کاشکی می دیدم !

 

من به خود می گویم :

« چه کسی باور کرد

« جنگل جان مرا

« آتش عشق تو خاکستر کرد ؟

*****

...

با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها،

با تو اکنون چه فراموشیهاست .

 

چه کسی می خواهد

من و تو ما نشویم

خانه اش ویران باد !

 

من اگر ما نشوم، تنهایم

تو اگر ما نشوی،

- خویشتنی

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز بر پا نکنیم

 

از کجا که من و تو

مشت رسوایان را وا نکنیم .

 

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه بر می خیزند

 

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد ؟

چه کسی با دشمن بستیزد ؟

چه کسی

پنجه در پنجه هر دشمن دون

- آویزد

*****

دشتها نام تو را می گویند .

کوهها شعر مرا می خوانند .

 

کوه باید شد و ماند،

رود باید شد و رفت،

دشت باید شد و خواند .

 

در من این جلوه اندوه ز چیست ؟

در تو این قصه پرهیز - که چه ؟

در من این شعله عصیان نیاز،

در تو دمسردی پاییز - که چه ؟

 

حرف را باید زد !

درد را باید گفت !

سخن از مهر من و جور تو نیست .

سخن از

متلاشی شدن دوستی است ،

و عبث بودن پندار سرور آور مهر

...

*****

سینه ام آینه ای ست،

با غباری از غم .

تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار .

...

من چه می گویم،آه ...

با تو اکنون چه فراموشیها؛

با من اکنون چه نشستنها، خاموشیهاست .

 

تو مپندار که خاموشی من،

هست برهان فراموشی من .

 

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی خیزند

زبان های برنامه نویسی

سلام به همه ی دوستاران برنامه و برنامه نویسی . 

این بار خواستم یخرده براتون مطلب مشت بذارم . 

همونطور که فهمیدین(اگه نفهمیدین واقعا براتون متأسفم . باید خودتون رو به .... معرفی کنید!!) این مطلب در مورد زبان های برنامه نویسی  هستش که برای دانلود گذاشتمش . حجمشم دویست و هفت کیلو بایت هست.   

فایل به صورت word 2003 هست . برای این که اگه این نرم افزار رو داشتین دچار مشکل نشین. 

همونطور که میدونین ورژن های بالا تر word می تونن این ورژنم بخونن. 

  

دانلود

 

مخلصتون(در صورتی که نظر بدین!) 


داستان آموزنده پاره آجر

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند ….
پسرک گریان ، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو ، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند .
پسرک گفت :
اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند . هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم ، کسی توجه نکرد . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم . ”
برای اینکه شما را متوقف کتم ، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت … برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند ، سوار ماشینش شد و به راه افتاد ….
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما ، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند ….
اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند .